مثنوی معنویدفتر دوممولوی

بخش ۸۰ – قصهٔ آن شخص کی اشتر ضالهٔ خود می‌جست و می‌پرسید

اشتری گم کردی و جستیش چست

چون بیابی چون ندانی کان تست

ضاله چه بود ناقهٔ گم کرده‌ای

از کفت بگریخته در پرده‌ای

آمده در بار کردن کاروان

اشتر تو زان میان گشته نهان

می‌دوی این سو و آن سو خشک‌لب

کاروان شد دور و نزدیکست شب

رخت مانده بر زمین در راه خوف

تو پی اشتر دوان گشته بطوف

کای مسلمانان که دیدست اشتری

جسته بیرون بامداد از آخری

هر که بر گوید نشان از اشترم

مژدگانی می‌دهم چندین درم

باز می‌جویی نشان از هر کسی

ریش خندت می‌کند زین هر خسی

که اشتری دیدیم می‌رفت این طرف

اشتری سرخی به سوی آن علف

آن یکی گوید بریده گوش بود

وآن دگر گوید جلش منقوش بود

آن یکی گوید شتر یک چشم بود

وآن دگر گوید ز گر بی پشم بود

از برای مژدگانی صد نشان

از گزافه هر خسی کرده بیان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا