مثنوی معنویدفتر دوممولوی
بخش ۳ – دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر
دزدکی از مارگیری مار برد
ز ابلهی آن را غنیمت میشمرد
وا رهید آن مارگیر از زخم مار
مار کشت آن دزد او را زار زار
مارگیرش دید پس بشناختش
گفت از جان مار من پرداختش
در دعا میخواستی جانم ازو
کش بیابم مار بستانم ازو
شکر حق را کان دعا مردود شد
من زیان پنداشتم آن سود شد
بس دعاها کان زیانست و هلاک
وز کرم مینشنود یزدان پاک
سلام
ضمن تشکر از نشر آثار ادبی
دکلمه این بخش و بخش دوم ناقص است احتمالا باید مجدد آپلود شود