دفتر اولمثنوی معنویمولوی

بخش ۲۶ – دفع گفتن وزیر مریدان را

گفت هان ای سخرگان گفت و گو

وعظ و گفتار زبان و گوش جو

پنبه اندر گوش حس دون کنید

بند حس از چشم خود بیرون کنید

پنبهٔ آن گوش سر گوش سرست

تا نگردد این کر آن باطن کرست

بی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شوید

تا خطاب ارجعی را بشنوید

تا به گفت و گوی بیداری دری

تو زگفت خواب بویی کی بری

سیر بیرونیست قول و فعل ما

سیر باطن هست بالای سما

حس خشکی دید کز خشکی بزاد

عیسی جان پای بر دریا نهاد

سیر جسم خشک بر خشکی فتاد

سیر جان پا در دل دریا نهاد

چونک عمر اندر ره خشکی گذشت

گاه کوه و گاه دریا گاه دشت

آب حیوان از کجا خواهی تو یافت

موج دریا را کجا خواهی شکافت

موج خاکی وهم و فهم و فکر ماست

موج آبی محو و سکرست و فناست

تا درین سکری از آن سکری تو دور

تا ازین مستی از آن جامی نفور

گفت و گوی ظاهر آمد چون غبار

مدتی خاموش خو کن هوش‌دار

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا