دفتر اولمثنوی معنویمولوی

بخش ۱۱۲ – مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته

بهر این گفتند دانایان بفن

میهمان محسنان باید شدن

تو مرید و میهمان آن کسی

کو ستاند حاصلت را از خسی

نیست چیره چون ترا چیره کند

نور ندهد مر ترا تیره کند

چون ورا نوری نبود اندر قران

نور کی یابند از وی دیگران

همچو اعمش کو کند داروی چشم

چه کشد در چشمها الا که یشم

حال ما اینست در فقر و عنا

هیچ مهمانی مبا مغرور ما

قحط ده سال ار ندیدی در صور

چشمها بگشا و اندر ما نگر

ظاهر ما چون درون مدعی

در دلش ظلمت زبانش شعشعی

از خدا بویی نه او را نه اثر

دعویش افزون ز شیث و بوالبشر

دیو ننموده ورا هم نقش خویش

او همی‌گوید ز ابدالیم بیش

حرف درویشان بدزدیده بسی

تا گمان آید که هست او خود کسی

خرده گیرد در سخن بر بایزید

ننگ دارد از درون او یزید

بی‌نوا از نان و خوان آسمان

پیش او ننداخت حق یک استخوان

او ندا کرده که خوان بنهاده‌ام

نایب حقم خلیفه‌زاده‌ام

الصلا ساده‌دلان پیچ پیچ

تا خورید از خوان جودم سیر هیچ

سالها بر وعدهٔ فردا کسان

گرد آن در گشته فردا نارسان

دیر باید تا که سر آدمی

آشکارا گردد از بیش و کمی

زیر دیوار بدن گنجست یا

خانهٔ مارست و مور و اژدها

چونک پیدا گشت کو چیزی نبود

عمر طالب رفت آگاهی چه سود

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا