غزل ۰۰۶- به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
ز ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که: «به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را.
« مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
« ز فریب او بیندیش و غلط مکن، نگارا! »
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را.
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد سها را.
چه قیامت است جانا، که به عاشقان نمودی
رخ همچو ماه تابان، دل همچو سنگ خارا؟
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا؟
چو طبیب دردمندان لب لعل یار باشد
دل دردمند عاشق ز که جوید این دوا را؟
خبری ز حال عاشق بر یار بازگویید
برسد مگر ز زلفش اثری مشام ما را.
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را.
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد سها را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی
رخ همچو ماه تابان قد سرو دلربا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز
که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
وزن غزل: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
۱ چه کسی به آنها که ملازم خدمت سلطان هستند این دعا را می رساند؛ که به شکر اینکه پادشاه هستی با بیچارگان بی مهری مکن.
دعا: نیایش، مدح و ثنا ، سلام.
ملازمان: همراهان، نوکران، خدمتکاران.
برای اینکه من باب ادب، مستقیما به سلطان پیام نداده باشد به ملازمان سلطان پیام می دهد تا به سلطان بگویند که به شکر اینکه پادشاه هستی گدا را از پیش خود مران. این معنی که ملازمان به سلطان بگویند در زمینه سخن مستتر است. زیرا مسلما آنکه نباید به شکر پادشاهی گدا را از نظر براند سلطان است، ملازمان سلطان نیستند.
۲ از مدعی که چون دیو از عواطف انسانی عاریست به خدا پناه می برم؛ شاید آن شهاب ثاقب این ستاره کوچک را یاری دهد.
رقیب: نگاهبان، مراقب؛ چون دو شخص عاشق یک تن یا یک چیز باشند هر یک را رقیب دیگری نامند؛ و در حافظ غالبا به معنای مخالف، مدعی و بدخواه آمده است.
شهاب: درخش آتش، پاره ای از آتش؛ و مناسبت آن با دیو چنانکه در آیه ۱۸ از سوره حجر آمده، این است که چون شیطان از زمین قصد آسمان کند فرشتگان به تیر آتشین وی را بزنند و از صعود ممانعت کنند. پس شهاب ثاقب همان تیر آتشین است.
سها: ستاره کوچکی است در آسمان، نماد خردی بسیار و نور اندک، چنانکه در این بیت ناصر خسرو آمده :
معروف ناپدید سها بود بر فلک من بر زمین کنون به مثال سها شدم
سهیل و سها را شاعران از روی صنعت تضاد فراوان به کار برده اند. سهیل را به خاطر روشنی و سها را به خاطر نور اندک:
تا بتابش نبود نجم سها همچو سهیل تا بخوبی نبود هیچ ستاره چو قمر
"فراخی"
شاعر رقیب را به دیو یا آن شیطان که به آسمان می رود تشبیه کرده و خود را به ستاره کوچک. می گوید هنگامی که دیو به آسمان می آید به خدا پناهنده می شوم تا با آذرخش شهاب او را بزند و مرا که ستاره ضعیفی هستم از شر او محفوظ دارد.
۳ نگار من، اگر مژه سیاهت با اشاره دستور قتل ما را داد؛ متوجه فریبکاری او باش و کار غلط مکن.
مقصود اینکه اگر چشم تو با عشوه گری قصد کشتن ما را داشت، تو سنگدل مباش، فریب مخور و ما را مکش که کار درستی نیست.
۴ وقتی گونه ها را بر افروخته می کنی دل خلق عالم را می سوزانی؛ برای تو چه فایده دارد که با مردم مدارا نمی کنی.
عذار: موی گونه است و همان خط سبز با خط چهره که در اشعار فارسی می آید؛ اما در حافظ و مجموعا در ادب فارسی، غالبا به معنای چهره، گونه به کار برده می شود؛ چنانکه در بیت مورد بحث جز گونه معنای دیگری نمی توان به آن داد، زیرا "عذار بر فروزی" کنایه از چهره را آراشی کنی است.
۵ تمامی شب را به این امید می گذرانم که نسیم صبح از آشنایی برایم پیام محبت بیاورد، تا مایه نوازش و تسلای خاطرم گردد.
همه شب: تمامی و سراسر شب، تمام آن شب، این تعبیر در نظم و نثر قرون پنجم تا نهم فراوان دیده می شود…مختاری غزنوی گوید:
شب همه شب کبک زعفران چرد از کوه روز همه روز از آن بخندد چندان
۶ محبوب من چه قیامتی براه انداختی که چهره مثل ماه روشن و قد و بالای مثل سرو دلربای خود را به عاشقان نشان دادی.
قیامت: روز رستاخیز، و قیامت کردن یعنی شور و غوغا و هنگامه برپا کردن.
مصراع دوم در نسخه خانلری و قزوینی و بدلهایشان "دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را" است که در این صورت معنی این می شود: چه شور و غوغایی به پا کردی که روی خود را به عاشفان نشان دادی، دل و جان فدای روی تو، چهره خود را به ما نشان بده. ضعف این ضبط این است که باید مفهوم رویت را پیش از نمودی در مصراع اول محذوف بدانیم، به علاوه از لحاظ معنی نیز شاعر خود را از عاشقان جدا می سازد. ضبط ما بر اساس حافظ قدسی است که روشن و بی نقص است.
۷ به خدا قسمت می دهم که به حافظ سحر خیز جرعه ای شراب بده؛ زیرا دعایی که صبحگاه در حق شما کند موثر و مستجاب خواهد شد.
مقصود اینکه حافظ صبح خیز و دعا خوان است و دعایی که به تو می کند به اجابت خواهد رسید.
*************************
به گفته دکتر غنی این غزل احتمالا در روزهای توقف شاه شجاع در میدان سعادت، بیرون دروازه شیراز و در روزگار ورود او به شهر سروده شده است. چنانکه حافظ لبرو می نویسد: "چون مردم شیراز از شاه محمود متنفر بودند از شاه شجاع که در آن موقع بر کرمان حکومت می کرد مخفیانه دعوت کردند که به شیراز بیاید.(مقارن ۷۶۷ ق)
تنها این دو بیت در این غزل حافظانه هستند
همه شب …….. و
بخدا که جرُعه……
لطفا به قسمت 4 مراجعه كنيد.(آراشي كني يعني چه؟؟؟؟؟؟؟؟)
با سلام
از لطف و زحمات شما ممنونم
سوالي بابت بيت اخر (7)دارم.چطور ميشه جرعه شرابي داد؟
ممنون ميشم اگه جوابم رو ارسال كنيد
با احترام از سايت بي نظير شما
در مصرع دوم بيت دوم (سها) درست است يا (خدا) ؟
(سها را) درست است نه .