غزلیات حافظحافظ

غزل ۰۵۹- دارم امید عاطفتی از جانب دوست


Warning: Undefined variable $op in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 102

Warning: Undefined array key "GTTabs" in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 184
نستعلیق

علامه قزوینی

دارم امید عاطفتی از جانب دوست

کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

دانم که بگذرد ز سر جرم من که او

گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست

چندان گریستم که هر کس که برگذشت

در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست

هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان

موی است آن میان و ندانم که آن چه موست

دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت

از دیده‌ام که دم به دمش کار شست و شوست

بی گفت و گوی زلف تو دل را همی‌کشد

با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست

عمریست تا ز زلف تو بویی شنیده‌ام

زان بوی در مشام دل من هنوز بوست

حافظ بد است حال پریشان تو ولی

بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست

 
شرح نوشتاری

معانی لغات غزل (۵۹)

عاطفت: عنایت، توجه، مهربانی.
جناب: درگاه، پیشگاه.
جنایت: گناه بزرگ.
پری‌وش: مانند پری (= بی‌اعتنا و نامهربان).
فرشته‌خو: دارای خصلت فرشته (= مهربان).
دراشک ما چو دید: چون دراشک ما نگاه کرد.
روان: بالافاصله، به آسانی، فوری.
این چه جو است: این چه جوی آبی است؟
هیچ است آن دهان: کنایه از دهان تنگ.
موی است آن میان: آن کمر مانند مو باریک است.
نقش خیال: تصویر خیالی صورت.
بی‌گفت و گوی: بدون چون چرا، بی‌هیچ سخنی.
گفت‌و‌گو: گفت و شنید.
هنوز بوست: هنوز آرزومند است.
بربوی زلف یار: در آرزوی زلف یار.

معانی ابیات غزل (۵۹)

(۱) از درگاه دوست امید توجه و مهربانی دارم. گناه بزرگی کرده و به گذشت او دل بسته‌ام.
(۲) اطمینان دارم که از سر گناه من در می‌گذرد که هرچند رعنا و زیبا (بی‌اعتنا)ست، اما خلق و خوی فرشتگان (مهربانی) دارد.
(۳) آنچنان گریستم که هر رهگذری که در اشک روان من نگریست بلافاصله پرسید این چه جوی آبی است.
(۴) آنقدر آن دهان کوچک است که از آن نشانی دیده نمی‌شود و آنقدر آن کمر به مانند مو باریک است که نمی‌دانم آن کدام موست.
(۵) در شگفتم که چرا تصویر خیالی صورت دوست ازدیده‌ام، دیده‌یی که پیوسته کارش شست‌و‌شوی خود با اشک است محو نشد!
(۶) بی‌چون و چرا زلف تو دلها را به سوی خود، دربند می‌کشد. دیگر چه کسی با زلف دلربای تو جرأت گفت و شنود دارد؟
(۷) از آن زمان که بوئی از زلف تو شنیده‌ام دیرزمانی می‌گذرد و هنوز شامه دل من در آرزوی آن بو به سر می‌برد.
(۸) حافظ، حال پریشان تو زار است، اما از آنجایی که این پریشانی درآرزومندی زلف یار به تو دست داده مطلوب و خوش می‌باشد.

شرح ابیات غزل (۵۹)

وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور
*
بعضی از حافظ‌شناسان محترم این غزل را به سبب ترکیبات سست و تشبیهات نامناسب، دور از شأن و شیوه حافظ دانسته‌اند. در این باره نمی‌توان حکم قطعی داد زیرا این غزل در۸ نسخه خطی مورد استناد دکتر خانلری ضبط است و سبب پاره‌یی ایرادها شاید منوط به این باشد که گاهی شاعر غزلی را به مناسبتی عجولانه می‌سراید و بدون آنکه فرصت مرور و اصلاح آن را داشته باشد برای طرف مورد نظر می‌فرستند و یا در مجلسی قرائت می‌کند و دوستداران شعر وطرفداران شاعر از آن نسخه‌برداری کرده و بعدها به هنگام گردآوری اشعار شاعر جزء اسناد می‌آید و در بعضی موارد هم که شاعر موفق به اصلاح و رفع عیوب شعر خود می‌شود، این امر سبب می‌شود که از یک غزل دو نمونه باقی بماند.
مطلب دیگر اینکه بعضی از حافظ شناسان محترم عقیده دارند که این غزل در تبعید و در یزد سروده شده است. بایستی به این نکته توجه داشت که سبب تبعید حافظ براو معلوم بود و او می‌دانست که تعقیب محکمه باعث این مسافرت ناخواسته شده و تبرئه محکمه سبب آزادی او می‌شود نه عفو شاه. هرچند که این نکته هم بر او آشکار بود که تغییر سیاست شاه و تدبیر تورانشاه عامل اصلی پرونده‌سازی بر علیه او بوده است. و دوستان سابق حافظ یعنی شاه و تورانشاه علی‌الظاهر برای فرار از حبس و بند، راه تبعید را به او نشان داده‌اند. بنابراین این غزل با مفهوم مطلع آن نمی‌تواند مربوط به زمان بعد از تبعید و در یزد باشد بلکه می‌توان گفت مربوط به زمانی است که هنوز کار به محکمه و عرض حال نکشیده بوده و شاعر امید این را داشته است که شاید شاه بتواند جلوی آن را با نفوذ خود بگیرد. مفهوم بیت مقطع نیز مؤید دو نکته است: یکی اینکه شاعر از پریشان حالی و بدی اوضاع صراحتاً سخن می‌گوید و این می‌تواند مربوط به تشویش پیش از تبعید او باشد دیگر آنکه، آنانکه این غزل را از حافظ ندانسته و مجعول می‌دانند بایستی به این نکته توجه نمایند که برفرض محال جاعلی از زبان حافظ غزلی می‌سراید دیگر چه کار به بدحالی و خوش‌حالی او دارد که در بیت مقطع بیاورد چه مضمون قحط نیست و همین مضمون سست می‌تواند دلیل بدی حال شاعر و تنگنایی زمان و شتاب درسرودن و ارسال غزل را موجه نماید.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

  1. معاني لغات غزل (59)
    عاطفت: عنايت، توجه، مهرباني.
    جناب: درگاه، پيشگاه.
    جنايت: گناه بزرگ.
    پري‌وش: مانند پري (= بي‌اعتنا و نامهربان).
    فرشته‌خو: داراي خصلت فرشته (= مهربان).
    دراشك ما چو ديد: چون دراشك ما نگاه كرد.
    روان: بالافاصله، به آساني، فوري.
    اين چه جو است: اين چه جوي آبي است؟
    هيچ است آن دهان: كنايه از دهان تنگ.
    موي است آن ميان: آن كمر مانند مو باريك است.
    نقش خيال: تصوير خيالي صورت.
    بي‌گفت و گوي: بدون چون چرا، بي‌هيچ سخني.
    گفت‌و‌گو: گفت و شنيد.
    هنوز بوست: هنوز آرزومند است.
    بربوي زلف يار: در آرزوي زلف يار.

    معاني ابيات غزل (59)
    (1) از درگاه دوست اميد توجه و مهرباني دارم. گناه بزرگي كرده و به گذشت او دل بسته‌ام.
    (2) اطمينان دارم كه از سر گناه من در مي‌گذرد كه هرچند رعنا و زيبا (بي‌اعتنا)ست، اما خلق و خوي فرشتگان (مهرباني) دارد.
    (3) آنچنان گريستم كه هر رهگذري كه در اشك روان من نگريست بلافاصله پرسيد اين چه جوي آبي است.
    (4) آنقدر آن دهان كوچك است كه از آن نشاني ديده نمي‌شود و آنقدر آن كمر به مانند مو باريك است كه نمي‌دانم آن كدام موست.
    (5) در شگفتم كه چرا تصوير خيالي صورت دوست ازديده‌ام، ديده‌يي كه پيوسته كارش شست‌و‌شوي خود با اشك است محو نشد!
    (6) بي‌چون و چرا زلف تو دلها را به سوي خود، دربند مي‌كشد. ديگر چه كسي با زلف دلرباي تو جرأت گفت و شنود دارد؟
    (7) از آن زمان كه بوئي از زلف تو شنيده‌ام ديرزماني مي‌گذرد و هنوز شامه دل من در آرزوي آن بو به سر مي‌برد.
    (8) حافظ، حال پريشان تو زار است، اما از آنجايي كه اين پريشاني درآرزومندي زلف يار به تو دست داده مطلوب و خوش مي‌باشد.

    شرح ابيات غزل (59)
    وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعيل فاعلات
    بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مكفوف مقصور
    *
    بعضي از حافظ‌شناسان محترم اين غزل را به سبب تركيبات سست و تشبيهات نامناسب، دور از شأن و شيوه حافظ دانسته‌اند. در اين باره نمي‌توان حكم قطعي داد زيرا اين غزل در8 نسخه خطي مورد استناد دكتر خانلري ضبط است و سبب پاره‌يي ايرادها شايد منوط به اين باشد كه گاهي شاعر غزلي را به مناسبتي عجولانه مي‌سرايد و بدون آنكه فرصت مرور و اصلاح آن را داشته باشد براي طرف مورد نظر مي‌فرستند و يا در مجلسي قرائت مي‌كند و دوستداران شعر وطرفداران شاعر از آن نسخه‌برداري كرده و بعدها به هنگام گردآوري اشعار شاعر جزء اسناد مي‌آيد و در بعضي موارد هم كه شاعر موفق به اصلاح و رفع عيوب شعر خود مي‌شود، اين امر سبب مي‌شود كه از يك غزل دو نمونه باقي بماند.
    مطلب ديگر اينكه بعضي از حافظ شناسان محترم عقيده دارند كه اين غزل در تبعيد و در يزد سروده شده است. بايستي به اين نكته توجه داشت كه سبب تبعيد حافظ براو معلوم بود و او مي‌دانست كه تعقيب محكمه باعث اين مسافرت ناخواسته شده و تبرئه محكمه سبب آزادي او مي‌شود نه عفو شاه. هرچند كه اين نكته هم بر او آشكار بود كه تغيير سياست شاه و تدبير تورانشاه عامل اصلي پرونده‌سازي بر عليه او بوده است. و دوستان سابق حافظ يعني شاه و تورانشاه علي‌الظاهر براي فرار از حبس و بند، راه تبعيد را به او نشان داده‌اند. بنابراين اين غزل با مفهوم مطلع آن نمي‌تواند مربوط به زمان بعد از تبعيد و در يزد باشد بلكه مي‌توان گفت مربوط به زماني است كه هنوز كار به محكمه و عرض حال نكشيده بوده و شاعر اميد اين را داشته است كه شايد شاه بتواند جلوي آن را با نفوذ خود بگيرد. مفهوم بيت مقطع نيز مؤيد دو نكته است: يكي اينكه شاعر از پريشان حالي و بدي اوضاع صراحتاً سخن مي‌گويد و اين مي‌تواند مربوط به تشويش پيش از تبعيد او باشد ديگر آنكه، آنانكه اين غزل را از حافظ ندانسته و مجعول مي‌دانند بايستي به اين نكته توجه نمايند كه برفرض محال جاعلي از زبان حافظ غزلي مي‌سرايد ديگر چه كار به بدحالي و خوش‌حالي او دارد كه در بيت مقطع بياورد چه مضمون قحط نيست و همين مضمون سست مي‌تواند دليل بدي حال شاعر و تنگنايي زمان و شتاب درسرودن و ارسال غزل را موجه نمايد.
    ***
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا