غزلیات حافظحافظ
غزل ۳۸۷- شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان | که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان |
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت | گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان |
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود | بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان |
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز | تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان |
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری | شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان |
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد | گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان |
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل | مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان |
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم | که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان |
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم | از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان |
هو
بعضی گفته اند این غزل اشاره ای به امام حسین و شهدای کربلا دارد بویژه بیت زیر:
باصبا درچمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان که اند اینهمه خونین کفنان
این گفته اگر حتمی باشد یا نه این حتمی است که مقصودحافظ از “خونین کفنان” شهیدان راه حق است.
در بیت بعد میگوید که صبا(بادیکه ازکوی یارمیآید)گفت من وتو محرم این راز نیستیم که گلهای سرخ کفن کدام شهیدان است از می ناب ومستی عشق وخوش سخنان حکایت کن
در توضیح مقصود حافظ میتوان گفت که کسی نمیداند که چرادرنظام خلقت خون شهدا ریخته میشود وچه کسانی وافعا شهیدند باتوجه به این جریان باید به عشق وآزادگی روی آورد
فجایع وجنگها و خون ریزیهائی که در جهان صورت میگیرد میتواند نظر ما را از زندگی پست خاکی منصرف وبه ابدیت وورای جهان متمایل سازد
نظر منم همینه . از بیت اولم یه جورایی میشه فهمید .
اين شعر را ايشان در مدح حضرت قمر بني هاشم سروده اند اكثر شارحان بر اين نظر اند و همچنين در رويا نيز به بزرگي فرموده اند يا هو
من نمي دانم اينگونه تفاسير قطعي در مورد اشعار درست هست يا نه
حالا صحت اون به كنار
در ضمن فكر هم نمي كنم آن زمان تشيع اصلا اختراع شده بود
از نظر من اين ها همه كج فهمي ماست
والا شعر حافظ در نبودش حركت ميكنه و تفاسير جديد مي سازه مثل بفيه شاعرهاي بزرگ
اصلا نيازي به مي ، عشق و تفسير غير دنيوي هم نداره
اين تفاسير نتيجه ذهن ماست كه حافظ را دوست داريم ولي شراب خوردنش برامون سخته
و اصلا حواسمون نيست كه اين قوانين عربي ۱۴۰۰ ساله وارد شدند ولي
شراب ۴۰۰۰ الي ۵۰۰۰ در ذات ايراني بوده
راحت باشيم حافظ شاعره ، رنده و نظر بازه
اگر تمام گفتار های شما به نحوی هم صحیح باشد آیا باز می توان صحت ابیاتی چون:
رندان تشنه لب را جامی نمی دهد کس گوئی ولی شناسان رفتند از این ولایت
یا در همین شعر در جایی دیگر
عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت
آیا تمامی این ابیات نشانی از استعاره بودن در شعر حافظ است و هیچ تلمیحی در آن نمی گنجد
اگر چه می توان به منظر شخصی خود شعر حافظ را هر گونه که باید معنا کرد اما آیا شراب در نگاه عارفی این چنین عظیم که از خود بنام لسان الغیب(حافظ قرآن) یاد می کند این گونه معنای سطحی در خود می یابد
آیا کم اند ابیاتی که صحت این گفتار را اثبات می کنند…………………..
با تشکر
سلام
آفرین
اگر حافظ شعر در مدح حضرات معصومین علیهم السلام گفته بود در هنگام دفن آن بلوا به پا نمی شد!
من با این شعر کاری ندارم ولی شما یه کم اطلاعاتت و ببر بالا تشییع از بعد از رحلت پیامبر بود حافظ که چند قرن بعدش زندگی میکرد حالا سنیهایی هستند که منکرند و میگن شیعه ساخت صفویان بوده یا از حقد و کینه تون و یا از بی اطلاعیتون این و میگید ایرانیهایی که به نام توابین برای خونخواهی امام حسین قیام کردن شیعه نبودن لابد اونا هم محصول دولت صفویان بودند؟!!! طبق ادعای تو شیعه اختراع نشده ایرانیهایی علیه یزید قیام کردن حکومت علویان طبرستان چی که سال ۲۵۰ قمری و ۲۴۳ شمسی در ایران ایجاد شده بود(یعنی چند قرن قبل از تولد حافظ در قرن هفتم سلسله علویان طبرستان در ایران بود) اونا هم قبل از اختراع شیعه ، شیعه علی بن ابیطالب بودن ؟!!!
اولا که شیعه از اول بوده واین فرقه های اسلامی دیگر است که بعد ها آمده که شرح آن این جا نیست ثانیاً یکی از خصوصیات شعر حافظ که در شاعران دیگر کمتر دیده میشود این است که دارای ایهام است و تعابیر و تفاسیر مختلف می پذیرد
واقعا شماها که کامنت گذاشتید شاهکار هستید!
یک سوال داشتم… آنجایی که حافظ صحبت از مغ بچه می کند هم از نظر شما مثلا منظورش دو طفلان مسلم یا علی اصغر و … است؟؟؟
احتمال داره تفسیر اینجور باشه.
یه شخصی که داره عبادت خدا رو میکنه توسط شخص دیگری که بسیار از تمامی لحاظ پسندیده هست داره خام میشه که از استادش کمک میخواد و استادش میگه
اینها فقط حرف میزنند و پیمان شکن هستند(اشاره به شیطان)تو راه خدا روبرو که فقط خداست که هدایت میکنه
در مورد تفسیر شعر حافظ نمی خوام اظهار نظر کنم ولی باید بگم که کج فهمی ها و یا شاید بهتر باشه بگم “خود را به کج فهمی زدن ها” واقعا غیر قابل تحمله. هرچند به قول مولوی
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
هر کسی ممکنه برداشت شخصی خودشو از شعر حافظ داشته باشه. تا اینجا قبول. اما اگر قرار باشه که این برداشت شخصی در مورد حافظ تنها در مسیر دین و مذهب، به ویژه شیعه پرستی کلیت داده بشه، واقعا خنده داره . حافظ رو نمی شه با عینک تعصب دینی خوند. چه بسا خود حافظ هم خیلی وقت ها از شر همین دین و مذهب مجبور به تزویر شده :
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسف چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
اگر حافظ حرف دلش را بدون لفافه می زد شاید الان من و شما اینجا کامنت نمی ذاشتیم و شاید حافظ، حافظی که ما اکنون میشناسیم نبود.
من این حروف نوشتم چنانکه که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
اگر به قول شما این شعر در مدح حسین و شهدای کربلا ست، پس در مورد مصرع
بنده من شو و بر خور ز همه سیم تنان
چه می گویید؟ نکنه مولایتان حسین ….
تفسیر این غزل در شرحی که دکتر سیروس شمیسا بر غزلیات حافظ نوشته اند، نیز تقریبا از قلم افتاده. دکتر شمیسا نیز در این مورد تزویر کرده اند.
این را باید بپدیریم که از شعر حافظ بیش از آنکه بوی دین و مذهب و قرآن و …. استشمام شود، بوی ایران به مشام می رسد. هرچند در سرار دیوان حافظ کلمه ای از ایران نیست اما :
این ایران بوده است که از دیرباز تا کنون ریاکاران جامه زهد و تقوا می پوشند و عرصه را بر رندان تنگ نگاه می داشته اند.
این ایران بوده است که از دیر باز هر روز مردم حسرت روزگاران گذشته را داشته و دارند:
” شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد”.
و این ایران بوده که همه می گساری و شادنوشی را دوست می داشته اند اما در اجتماع خود را روی گردان از آن نشان می داده اند. و زندگی خصوصی هر کسی بسیار متفاوت از زندگی اجتماعی او بوده است:
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
ناموس عشق و رونق عشاق می برند عیب جوان و سرزنش پیر می کنند
و سرانجام این ایران بوده که شیخ و محتسب برای ریز ترین و شاید طبیعی ترین خواسته های آدمی چوب تکفیر بلند می کرده اند ولی در مقابل، خود با تحمیق توده ها بستر را برای کامرانی خود مهیا می کرده اند.
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
حافظ انسانی خلاق و فوق العاده باهوش بوده که لطیف ترین و زیباترین مفاهیم را در بستری بس لطیف تر و زیبا تر به آرامی و در کمال دقت می نهد و بیننده را به تماشا فرا می خواند. در دوران حافظ اگر جامعه راهی به جز مکاتب خشک مذهبی می یافت چه بسا حافظ اکنون در کسوت یک ریاضی دان بزرگ بود اگر چه مقایسه ای از این دست کاملا غلط است. اما حرف من این است که دوران حافظ هم کم و بیش شبیه دوران ما بوده و حافظ نیز خود انسانی شبیه ما با همه تمایلات، انگیزه ها و هوس ها. امیدوارم که تونسته باشم حرف دلم رو بزنم
هميشه اينطور بوده مذهب سعي در مصادره به نفع خودش داره خوش به حال حافظ و انسانهاي بزركي مثل اون كه دين براي كسب ابرو دست به دامنشون ميشه و سعي ميكنه خودش و با اون اسم بزرك موجه نشون بده
وكرنه حافظ استوار به خودش هست نيازي به استمداد از دين نداره
سلام
این شعر رو با صدای سالار عقیلی گوش کنید: http://www.mediafire.com/?vnkgmjyxymd
منبع من: http://forum.ikiumechanic.com/showthread.php?tid=637
زیباست 🙂
سلام،چرا باید به هر چیزی یک وصله مذهبی هم بچسبونیم،شعر را بخونید و لذت ببرید وقتی داره میگه:بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری، چه ربطی به عاشورا داره،مطلب شعر چیزه دیگس
سلام
تصورم بر این است که شعر در زمینه عاشورا و واقعه کربلا در زمان خواجه شیراز و قبل از او از سده ۴ هجری از حالت تقیه بیرون آمده و یکی از زمینه های شعر پارسی بوده و شاعران برجسته ای چون کسایی مروزی ، سلمان ساوجی ، خواجوی کرمانی ، مولانا جلال الدین بلخی و … در این زمینه هنر نمایی کرده اند . پس نیازی نبوده که اینگونه در کنایه و ایهام از واقعه کربلا سخن گفته شود . غزل دیگری از حافظ با مطلع : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت نیز گفته شده در این باب است که به نظر نباید اینگونه باشد . شعر حافظ متعلق به همه بشر و همه اعصار است و حتی گوته شاعر بزرگ آلمانی اورا الهام بخش شعر خود خوانده است .
به نظر من منظورش شهدای کربلاست اون قسمتم که میگه:
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
منظور همون سرور و سالار حضرت ابوالفضل العباس (ع) هستش
معاني لغات غزل (387)
شمشاد قدان: بلند بالايان، خوش قد و بالاها، سهي قامتان.
خسرو: كسري، شهريار، نام معشوق شيرين.
شيرين دهن: 1- شيرين كلام، نوشين لب، 2- خوش لب و دهان.
قلب: دل، كنايه از ناحيه مركزي سپاه.
صف شكن: سرباز دليري كه با حمله به سپاه دشمن صفِ لشكر را در هم مي ريزد، پهلوان سپاه، شجاعِ صَفْ دَرْ.
درويش: فقير گوشه نشين.
چشم و چراغ: نور چشم و فروغ ديده، محبوب عزيزالوجود.
شيرين سخن: خوش سخن، بذله گو، خوش صحبت، شيرين زبان.
بَر خور: برخوردار شو، بهره مند شو، بهره برداري كن.
ذرّه: ريزترين شيئي كه در هوا معلق و در مسير تابش (باريكه) نور به چشم مي خورد و طبق عقيده قدما پيوسته براي رسيدن به خورشيد به بالا مي روند.
پست مشو: فرو منشين.
خلوتگه: خلوتگاه، جايگاه خلوت، سراپرده، و در اصطلاح صوفيه: مقام قرب و كمال ولايت.
بر جهان تكيه مكن: به دنيا اعتماد مكن.
شادي زهره جبينان خور: به سلامتي زيباياني كه پيشاني تابناكي مانند ستاره زهره دارند بنوش.
نازك بدنان: نازك اندامان، آنان كه داراي اندامي ظريف و متناسبند.
پير پيمانه كش: مرشد و راهنماي عارفِ باده نوش.
صحبت: معاشرت، هم نشيني.
بِگُسَل: بِبُر، جدا شو، پيوند بِبُر.
فارغ: آسوده خاطر.
اَهْرِمَن: اهريمن، شيطان.
خونين كفنان: كنايه از گلهاي لاله قرمز رنگ.
مَحْرَم: خويشاوند نزديك، خودي، رازدار.
معاني ابيات غزل (387)
(1) شاه بلند بالايان و شهريار شيرين بيانان كه به مژه هاي خود، دلِ همه شجاعانِ شورش آورِ صَفْ دَرْ را مي شكند…
(2) در حال مستي بر من گذار كرده نگاهي به من درويش انداخته گفت: اي سرآمد همه خوش سخنان…
(3) تا كي مي خواهي كه حبيب تو از طلا و نقره خالي باشد؟ بندگيِ مرا بپذير تا از همه دلبران سيمين بدن بهره برداري كني.
(4) از يك ذرّه غبار كمتر نيستي. خود را فرو مگذار و دلگرم باش تا در حال رقص و چرخش به سراپرده خورشيد برسي.
(5) به حال دنيا اعتماد مكن و اگر يك پياله مي داري به سلامتي ماهرويان و نازك اندامان بنوش.
(6) روانشاد پير عارف باده نوش من گفت كه از بدقولان و عهدشكنان دوري گزين…
(7) دست بر دامن دوست بزن و از دشمنان پيوند بِبُر. مرد خدا باش تا از شرِّ شياطين در امان باشي.
(8) به هنگام سحر، در چمنِ لاله زار از باد صبا مي پرسيدم كه اين لاله هاي سرخ گلگون كفن در راه كه شهيد شده اند؟
(9) پاسخ داد كه من و تو استعدادِ آگاهيِ اين راز را نداريم (اين سخن بگذار) و از شراب ارغواني و دلبران شيرين دهان سخن بگو.
شرح ابيات غزل (387)
وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات
بحر غزل: رمل مثمّن مخبون مقصور
٭
كمال خجند:
نوش كن خواجه علي رغم صُراحي شكنان باده تلخ به ياد لب شيرين دهنان
دوش رفتم به چمن در هوسِ بلبل و گل اين يكي جامه دران ديدم و آن نعره زنان
گفتم اين چيست؟ بگفتند كه آن قوم كه پار مي رسيدند در اين روضه به هم جلوه كنان
همه را خاك بفرسود، كنون نوبت ماست حالِ شمشاد قدان بنگر و نازك بدنان
٭
حافظ تحت تأثير غزل عبرت انگيز كمال خجند كه در كمال آراستگي سروده شده، غزل خود را در اوايل سلطنت شاه شجاع سروده و در سه بيت اول اشاره به دعوت ضمني شاه شجاع از او كه شاعري توانا و سخن پرداز و در آن زمان مورد قبول شاه شجاع بوده است، مي كند و او را به همكاري با كارگزاران حكومتي فرا مي خواند.
از بيت چهارم غزل تا بيت هفتم يعني در چهار بيتي بعدي حافظ به اندرز شاه مي پردازد و آنچه را كه در واقع خود به آن ايمان دارد و اساس انديشه او را تشكيل مي دهد با شاه در ميان مي گزارد. سپس در دو بيت آخر غزل از فلسفه حيات سخن به ميان آورده و از آنجا كه در كشف راز آفرينش درمانده است صلاح كار را در عيش و نوش و خوش گذراني مي داند.
حافظ مردي متفكر و در تمام سال هاي حيات خود در كشف راز آفرينش كوشا و در واقع موحّدي محقق بوده است اما از آنجا كه (كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را) به ناچار با اظهار عجز خود، صلاح كار را در بهزيستي و شادي تشخيص مي دهد و در اين باره به كرّات اشاراتي كرده است.
در پايان ذكر اين دو نكته خالي از فايده نخواهد بود، يكي اصطلاح (به شادي كسي شراب خوردن) است كه در گذشته آنان كه مريد و طرفدار و مطيع فرمان شخصي از روي صميميت و ايمان بوده اند به هنگام باده نوشي جام شراب خود را به سلامتي مراد و فرمانروا و محبوب خود بلند كرده و با ذكر نام او و به سلامتي او مي نوشيدند و اين، در واقع يك نوع بيعت و يا تجديد بيعت بوده است.
ديگر آنكه مضمون بيت چهارم و هفتم حافظ از اين بيت سنايي گرفته شده كه مي فرمايد:
گرد پاكي گر نگردي گرد خاكي هم مگرد ، مرد يزدان گر نباشي جفت اهريمن مباش
منتها حافظ خوش سليقه ترجيح داده است كه مفاد مصراع اول بيت سنايي را به نحو شايسته تري پرورش داده به صورت بيت چهارم غزل خود درآورد و مضمون مصراع دوم آن را نيز بيافريند كه بايستي بر حسن سليقه و تسلّط او آفرين گفت.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
به نام خدا؛ بدون شک این شعر در وصف باب الحوائج عباس ابن علی ع است؛ یکی از دوستان بنده که در یک حالت مکاشفه ای حنجره مداحی پیدا کرد این شعر را در مکاشفه به زبانش آمد و این شعر را در محضر عباس ابن علی علیه السلام به لحن مداحی قرائت کرد. با تشکر از توجه شما.
اظهار مکاشفه و..بیشتر کارشیادان میباشد.بسیارافرادهستندکه صدای خوب دارند،بسیار قاریان که خواننده ومطرب شدند وبرعکس، متاسفانه این صحبت های مکاشفه ،خواب دیدن ودیدار با امام غایب این روزها وسیله ای برای کلاه برداری وجلب توجه شده
به نظر من با سابقه ای که در اشعار دیگر حافظ دیده میشه هیچ کدام از اشعار نیست که ربطی به دین نداشته باشه.اصلا این طبع شعر حافظ نشات گرفته از ارادت او نسبت به اهل بیت ویگانه پرستی اوست.صریحا نمیتوان گفت شعر مربوط به کربلاست ولی انکار هم نمی شود کرد که ربطی به کربلا ندارد.
حافظ و تمامی عرفای برجسته با عنایت،توسل و تمسک برامامان و مقربان درگاه خداوند مانند حضرت اباالفضل العباس(ع)به درجاتی رسیده اند اشخاص کم نظیری مثل حافظ ادراکهای محیرالعقولی هستند که بعضی از آن اشعار از عالمی دیگر برزبانش جاری میشده و شعر شاه شمشاد قدان قطعا در وصف صاحب فضائل حضرت عباس(ع) بوده است و یکی از اشعاری است که خود حافظ در عالم باقی از سرودنش خوشنوداست
اين نظر براي آن عزيزي است كه گفته دو طفلان
دوست عزيز به نظرت دو طفلان چه معني اي داره وقتي كلمه طفلان به معناي دو طفل هست؟
این چند خط را در تحلیل همین غزل چندی پیش در صفحه ی فیسبوکم نوشته بودم . مکرر می کنم شاید به درد دوستان بخورد؛ و البته یاداور می شوم که حافظ هرچند که در ادبیات ما یک قله ی بلند و مه آلود است اما پیش از هر چیزی انسانی است با تمام خصایص انسانی و پس از آن شاعری با ذوق و زیرکی بسیار. مسلما اصرار بر تاویل یا تفسیری خاص ، ارزش هنری اثر را زیر سوال می برد ؛ در مورد آیین زندگی شاعر قضاوت به همین راحتی نمی تواند باشد . بد نیست بدانید کم نیستند افرادی که معتقدند حافظ به میترائیسم معتقد بوده و دلایلی هم با استفاده از برخی از ابیات خواجه به دست می دهند. این اهمیتی ندارد که دین و مذهب او چه بوده است و یا از بدو تولد تا مرگ تغییر عقیده داشته یا نداشته. شعر او درست منطبق با تعریف امروزی هنر درخود بسنده است. اگر شعر او را آنگونه که هست بخوانید از آن آنگونه که باید لذت می برید.
سپاس
ظاهرا عشق همیشه نشتری از تردید در آستین دارد تا درد هجر یا سوز شوق را با آتش آن صد چندان کند. در این غزل معشوق از سر مستی راستی پیشه کرده و به خلاف عادت معمول عاشق را به ادامه ی طریق می خواند . اما پیر که شاید بتوان آن را نماد عقل گرفت زنهار گوی این داستان است . صفت “پیمانه کش ” برای پیر گویای این مطلب است که او خود نیز نقض پیمان کرده یا می کند . رندانگی شاعر اینجاست که به واسطه ی همین صفت دوری از پیر و نصایح او را در چهارچوب اطاعت از او قرار می دهد. و چه کسی بهتر از صبا که تیر خلاص را به این تردید یا هرآنچه که رنج ندانستن و یا نوانستن را دامن بزند ؛ بزند؟
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
خانم دالوندی …حافظ قله ای سرشار از چشمه و رود است…بنوشیم و بنوشانیم
با سلام خدمت همه دوستان و دوستداران حافظ….من خودم ازشعرهای حافظ اون چیزیکه خودم به دلم میشینه برداشت میکنم و لذت می برم و به خودم یا اطرافیانم (دوستانم ) نسبت میدم اصلاً حافظ میخونم که لذت ببرم نه اینکه برم تو فاز غم…
دوستانی که میگن مذهب در پی مصادره حافظ هست.خواهشا در مباحث عرفانی اگر سررشته ندارید از اظهار نظر در غزلیات حافظ صرف نظر کنید.قبول دارم اشعارش انقدر عمیق هستن که هرجوری میشه تفسیر و تعبیرش کرد ولی اگر اندکی از خصوصیات سراینده غافل باشیم به بیراهه میرویم.عارف شاعری که به لسان الغیب مشهور هست و درد دل ها و اسرار نهان عارفان را به زیبایی بیان میکند را نباید به شئون پایین تر بکشانیمش.
معنای اشعار را عارفان میدانند نه افرادی که در علم ظاهر و مادی مسلطن و از عشق تهی.
با تشکر
سلام و عرض ادب، خواستم با این دوستان دانشمند مطلبی بگویم که شاید پله ای از نردبان وهم پایین بیایند که دیدم حضرت استاد جای سخن غیر نگذاشته اند و چه خوش فرموده اند که: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
برای آدم های ظاهر بینی که شعر حافظ رو با تصورات کودکانه ی خودشون معنی می کنند،باید بگم که حافظ خودش گفته:
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفتست.
و اینکه شما لقب حافظ رو لسان الغیب می دونید چون حافظ قرآن بود،پس چرا تهمت می بندید که دینی نداشته.درسته که به اقتضای شعور آدمهای هم دوره ای خودش با کنایه سخن گفته،ولی برای آدمی که یه ذره درک داشته باشه کلی سند و مدرک گذاشته که اگر اهل دیوانش باشه میتونه تو شعرهاش،ارادت و ولایت پذیری،اعتقاد به چهارده معصوم علیه السلام،آخرت،و اشعار زیادی رو که در وصف معصومین سروده براحتی ببینه ،ولی اونایی که حافظ رو شرابخوار و بی دین میدونن بهتره اول به دینداری خودشون شک کنن،و به یک عارف تهمت نزنن.اون کسایی که شک داشتن حافظ مسلمانه و نمیخواستن توقبرستان مسلمونا دفنش کنن هم مثل این دسته آدمهای امروزی دین فقط تو شناسنامه شون ثبت بودو بهره ای ازش نبرده بودن.
اگرکسی دنبال حقیقت باشه باید بگم حقیقت مثل روز روشنه فقط نیازه که کسی بخواد تا ببینه.