غزلیات حافظحافظ

غزل ۳۵۲- روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم

روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنمدر لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم
تا کی اندر دام وصل آرم تذروی خوش خرامدر کمینم و انتظار وقت فرصت می‌کنم
واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخندر حضورش نیز می‌گویم نه غیبت می‌کنم
با صبا افتان و خیزان می‌روم تا کوی دوستو از رفیقان ره استمداد همت می‌کنم
خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از اینلطف‌ها کردی بتا تخفیف زحمت می‌کنم
زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تیر بلاستیاد دار ای دل که چندینت نصیحت می‌کنم
دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوشزین دلیری‌ها که من در کنج خلوت می‌کنم
حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلیبنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم

 

غزل ۳۵۲

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. معانی لغات غزل (352)

    روزگاری شد : مدت زمانی می گذرد .

    لباس فقر : لباس درویشی، ظاهر درویشی .

    میخانه : 1- جایگاه فروش و شرب شراب، 2- در اصطلاح عرفا جایگاه روندگان طریقت و سالکان راه حقیقت.

    اهل دولت : مردمان دولتمند و نیک بخت .

    تَذَرو : قرقاول و خروس صحرایی و به حالت استعاره معشوق خوش رفتار .

    در کمینم : منتظر فرصت و وقت مناسبم .

    واعظ : وعظ کننده ، پند و اندرز دهنده، کسی که موعظه می کند .

    بوی حق نشنید : بوی راستی و عدالت به مشامش نرسیده .

    با صبا : به همراه باد صبا .

    استمداد : طلب مدد و یاری کردن .

    استمداد همّت : طلب عزم و اراده و عنایت .

    برتافتن : تاب آوردن و برنتابد به معنای تاب تحمّل نیاورد .

    بُتا : محبوب من، نگارا .

    بِتا … : بِهل تا … ، بگذار تا … ، رخصت و اجازه بده تا … .

    تخفیف : سبک کردن .

    تخفیف زحمت می کنم : زحمت کم می کنم .

    غمزه : عشوه .

    چندینت : چقدر تو را .

    دیده بدبین بپوشان : دیده های بدبینت را ببند .

    دلیری : جسارت، گستاخی .

    کنج خلوت : گوشه تنهایی .

    حافظم : حافظِ قرآنم، ترانه سرا و آواز خوانم .

    دُردی کش : دُرد آشام، کسی که ته نشین شراب را که ارزان است به علت تهیدستی می نوشد .

    شوخی : گستاخی .

    صنعت کردن : ظاهر سازی کردن، ریا کاری کردن .

    معانی ابیات غزل (352)

    1) دیر زمانی است که در میخانه به خدمتگزاری مشغول و در لباس و ظاهر درویشی کاری را که وظیفه دولتمندان نیک بخت است انجام می دهم .

    2) اکنون در کمینگاه منتظر فرصت مناسبم تا ببینم که کی معشوقه خوشرفتاری را به چنگ می آورم.

    3) اندرزگوی ما بویی از حقیقت و راستی به مشامش نرسیده است. این سخن مرا قبول کن. من در حضور او هم این را خواهم گفت نه این که غیبت کنم .

    4) به مانند نسیم صبا با ضعف و ناتوانی خود را تا کوی دوست می کشانم و از رفیقان همراه خود طلب همّـت و یاری می کنم .

    5) سَرِ کوی تو، بیش از این تاب تحمّل زحمت حضور مرا ندارد. محبوبم لطف بسیار کردی، زحمت کم می کنم ( خداحافظی قهر مانند ) .

    6) زلف محبوب تله و دام و عشوه مژگان هایش به مانند تیر بلاست. ای دل یادت باشد که چقدر به تو اندرز می دهم!

    7) ای بزرگواری که از معایب درمی گذری، چشم ایراد بین خود را از گستاخی ها و ناسزاگویی هایی که من در گوشه تنهایی روا می دارم ببند .

    8) من در مجلسی حافظ و قاری قرآن و در محفلی دیگر دُردنوشی بی پروایم . گستاخی های من را تماشا کن که چگونه خلق خدا را با ظاهر سازی فریب می دهم .

    شرح ابیات غزل (352)

    وزن غزل : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

    بحر غزل : رمل مثمن محذوف

    *

    عطّار ( با قافیه دیگر ) :

    این دل پر درد را چندان که درمان می کنم گوییا یک درد را بر خود دو چندان می کنم

    در مبحث ( چرا حافظ به یزد تبعید شد ) و در صفحه 72-73 به طور مفصّل این غزل شرح شده است . این غزل را حافظ پس از آنکه سفر تبعیدگونه اش محرز و مسلّم می شود برای شاه شجاع سروده است و خوانندگان محترم می توانند ایهامات و کنایات ابیات این غزل را در آنجا مطالعه فرمایند .

    شاعر در بیت چهارم به سبب اینکه از طرف شاه شجاع خرج سفری دریافت نکرده به حالت قهر می گوید من با باد صبا که به حالت بیماران همیشه افتان و خیزان در حرکت است تا یزد و نزد شاه یحیی می روم و از همراهان خود در این سفر می خواهم که جور مرا بکشند. توضیحاً شعرا نسیم صبا و باد سحری را به صورت بیماری که در حال نقاهت قدم می زند تشبیه نموده و اهسته وزیدن باد صبا را دلیل بر بیماری او می دانند حافظ نیز در این باره در چند مورد اشاره به این حالت دارد :

    بـا ضـعف و نـاتـوانی همــچون نسیــم خــوش بـاش

    بیــماری انـــدریـن ره بـــهــتر ز تـنـدرسـتی

    *

    چـون صـبــا بـا تـن بـــیـمار و دل بـــی طاقـت بـه هــــواداری آن ســـــــرو خـــرامان بـروم

    در بیت پنجم اصطلاح ( برنتابد بیش از این ) را از خاقانی وام می گیرد .

    خاقانی گوید :

    مـا به جـان مهـمان زلـف او و او بـا مـا به جنـگ

    کـاین شبـستان زحـمت مـا بـرنتـابد بیـش از ایـن

    در این بیت کلمه (بُتا) با ضمّ اول صحیح است و با کسر “ب” که به معنای “بگذار تا” می باشد. در این جا معنای وافی به مقصود نمی دهد .

    شاعر در بیت هفتم خطاب به شاه شجاع می گوید چشم عیب بین خود را بپوشان و آنچه را که من در کنج خلوت خود در این غزل با کمال جسارت بازگو کرده ام فراموش کن .

    این یادآوری را حافظ از آن سبب می کند که پیش از این در مجلسی حافظ سخنانی گفته بوده که خاطر شاه از آن مکدّر شده و تا حدّ زیادی سبب فاصله افتادن بین آن ها همان صراحت لهجه حافظ بوده است. شاعر در غزل :

    گـر ز دست زلف مشکـینت خـطایی رفت رفت

    ور ز هنـدوی شـما بـر مـا جـفایی رفت رفت

    به این برخورد اشاره می کند و می گوید :

    گـر دلـی از غـمزه دلـدار باری بـرد بـرد ور مـیان جـان و جـانان ماجرایی رفت رفت

    عشق بازی را تحمّل باید ای دل پــای دار گـر مـلالی بـود بـود و گر خطایی رفت رفت

    و بالاخره معنای لغوی حافظم در بیت مقطع صرف نظر از تخلّص شاعر حافظ و قاری قرآن هستم می باشد نه آوازه خوان .
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا