غزلیات حافظحافظ
غزل ۳۰۷- هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل
هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل | هر کو شنید گفتا لله در قائل |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول | آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل |
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید | از شافعی نپرسند امثال این مسایل |
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم | گفت آن زمان که نبود جان در میانه حایل |
دل دادهام به یاری شوخی کشی نگاری | مرضیه السجایا محموده الخصائل |
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت | و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل |
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم | و از لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل |
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است | یا رب ببینم آن را در گردنت حمایل |
سلام، این بیت در اینه گوشه گیری بهترین بیتی كه تو عمرم خوندم اگه میشه تافسیرشام بذارین
معانی لغات غزل (307)
نکته : معنی، سخن نغز.
شمایل : جمع شَمیله، خوی ها، طبع ها، چهره های زیبا.
هر کو : هرکه او.
لله : برای خدا.
دَرَّ : شیر، عمل.
لله دَرَّ قایل : خداوند به گوینده جزای نیک دهد، شیر مادر حلالش باد، خداوند گوینده را نیکی دهاد.
تحصیل : بدست آوردن، کسب کردن، گِرد کردن، فراهم کردن، فراهم کردن.
تحصیل عشق : عشق ورزیدن، رسیدن به عوالم عشق.
رندی : بی پروایی، لااَبالی گری، وارستگی.
کسب : به دست آوردن.
فضائل : فضیلت ها، کمالات، هنرها.
حلاج : حسین بن منصور حلاج بیضاوی که در 307 هجری به امر حامد بن عباس وزیر مقتدر عباسی کشته شد. مکتب او نوعی مبارزه با حکومت خلفاء عباسی را بطن خود داشت.
شافعی : به کسی که پیرو مذهب محمدبن ادریس بن عثمان ابن شافع هاشمی قریشی مطلّبی یکی از ائمۀ چهارگانه اهل سنت باشد گفته می شود.
این مسائل : اشاره به مسائل عشق و رندی در بیت دوم و ماقبل است.
حایل : مانع و حجاب.
شوخ : گستاخ، زنده دل، خوش مشرب، خونگرم.
کَشّ : شیرین حرکات، نازنین، ظریف.
نگار : نقش، کنایه از زیباروی.
مرضیة السّجایا : پسندیده خوی، نیکو اخلاق.
محمودة الخصائل : با صفات پسندیده (شاعر به حکم ضرورت شعری خصائل را جمع خصلت گرفته است. خصائل جمع خصیله به معنای پاره یی از گوشت ران و بازوست و معنای خصلت همان سرشت و ویژگی های ساختاری هر انسان است که امروزه به “ژن” نام برده می شود.)
عین : چشم، حال و وضع.
به مستان : به سوی مستان.
آب دیده : اشک چشم.
صد ره : صدبار، در صد مرحله.
لوح : صفحه پهن فلزی که کودکان بر آن مشق می کنند.
زایل : نابود شونده.
تعویذ : حفاظت، دعا و آیاتی که به منظور دفع چشم زخم بر کاغذی نوشته به گردن یا بازو می بندند و یا حمایل می کنند.
حمایل : آنچه را به شانه و پهلو می آویزند.
معانی ابیات غزل (307)
1) هر سخن نغزی که در وصف آن پسندیده خویِ صاحب جمال گفتم، هرکس شنید گفت خداوند به گوینده خیر و برکت دهاد.
2) نخست، رندی و عشق ورزی کار آسانی به نظر می آمد. عاقبت در به دست آوردن این کلمات جانم به لب رسید.
3) حسین بن حلّاج این معنی را بر بالای دار خوب ادا کرد که از فقیه شافعی اینگونه مسائل (عشق ورزی و رندی) را مپرسید (که نمی داند).
4) پرسیدم که چه وقت برجان این ناتوان رحمت می آوری؟ پاسخ داد: بدان هنگام که پای هستی تو در میان نباشد.
5) دل را به یار زیباروی شیرین حرکات و خوش مشربی داده ام که دارای اخلاق پسندیده و خصلت ستوده است.
6) (اول) مانند چشم مستت حال گوشه نشینان را داشتم و حالا چون ابرویت به آن دوچشم مست گرایش پیدا کرده ام.
7) بر اثر اشک چشم صدبار گرفتار طوفان نوح شدم و هرگز نقش جمال تو از صفحه سینه ام زدوده نشد.
8) ای محبوب، دست حافظ به مانند دعای چشم زخم می ماند خدا کند که آن را به دور گردن تو آویخته ببینم.
شرح ابیات غزل (307)
وزن غزل : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
بحر غزل : مضارع مثمّن اخرب
*
کمال الدّین اسماعیل (قصیده) : ای در محیط عشقت سرگشته نقطه دل
وی از جـمال رویت خوش گشته مرکز گل
*
سلمـــان سـاوجــی : زنــجیر بند زلـفت زد حــلقه بـر در دل
خیــل خــیال رویــت در دیـده ساخت منزل
*
تاریخ سرودن این غزل به طور قطع معلوم نیست لیکن می توان احتمال داد که در زمان سلطنت شاه شجاع سروده شده باشد. این غزل فاقد ایهام احتمالاً در استقبال غزلی سروده شده و مفاد بیت دوم آن بازگو کننده این مصراع است : که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها و ما می دانیم غزل شماره 1 را نیز حافظ در زمان شاه شجاع و در آن مدتی که شاه محمود بر شیراز مسلّط و شاه شجاع در حال حمله و هجوم به شیراز بود سروده شده و گمان می رود این غزل پس از تسلط دوباره شاه شجاع به شیراز سروده شده باشد.
شاعر در بیت سوم از آنجایی که حکم قتل حسین منصور حلاج را فقهای شافعی دادند لذا از زبان حلاج فقهای شافعی را فاقد عشق و احساس و روحیه جوانمردی دانسته و با ذکر این لطیفه به زین الدّین کلاه فقیه شافعی و دشمن خود نیز کنایه می زند.
بیت مقطع غزل که به صورت طنز ادا شده کمال رندی حافظ را می رساند. حافظ می خواهد دست خود را که خاصیّت تعویذ! دارد بر گردن یار خود حمایل کند تا آن دوست چشم زخم نخورد! و با در آغوش کشیدن یار و معشوقه بر سر او منّت هم می نهد که برای او خدمتی انجام داده است!
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
استاد بی شک به آن بند ناف رویا پی برده بود و مقام طی الارض را داشتند(برای دستیابی به این مقام باید سوره توحید را بی عدد خواند). استاد ، حافظ قران بود. قران در سینه اش میدرخشید پس “لوح” همان سینه ی استاد است که اشاره به قلب او دارد و مرضیه ، قلب محمود است. جالب است بدانیم که مرضیه اینجا زاده ی سیاره زهره است و سوره “یس” به عنوان قلب قران(محمود) ؛ از حروفات نورانی ستاره اوست. همچنین قران کتابی برای همه زمانهاست. در “گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم / گفت آن زمان که نبود جان در میان حائل” که در اینجا جان همان جن است که در گذر زمان نام جان به خود گرفته و هرگاه عشق از جان تهی شود ، با نور خدا پر می شود. نفس شیطانیت باید بمیرد تا ببخشم که راه حلش این ذکر شیخ رجبعلی نکوگویان(خیاط) میباشد(یا زکی الطاهر من کل آفه بقدسه) و مابقی غزل ۳۰۷ از آنجا که سروده “دل داده ام به یاری شوخی کشی نگاری” به بعد باید گفت که این قضیه شوخی شوخی جدی شد و با یک عهد کوچک ، کار به اشک و جابه جایی معنا در زمان و معجزه و در نهایت شفاعت ائمه اطهار (ع) کشیده شد و “مرضیه السجایا محمود الخصائل” ؛ در وحله اول اشاره به دو انسان است ، بعد دو صفت. و “ای دوست دست حافظ” یعنی برو تو سوره ی “القلم” در قران که اشاره به اخلاق پسندیده و خلق عظیم و شغل “بستان” و حوادثی که برای این برگزیده اتفاق خواهد افتاد و همچنین “تعویذ چشم زخم است” هم اشاره به آیه آخر همین سوره و ان یکاد الذین کفرو لیز لقونک بابصارهم… دارد. حکایت عشقی محمود و مرضیه در حال حاضر معجزه قرن کنونیست.
Facebook.com/divaneyehkour