غزلیات حافظحافظ
غزل ۲۸۵- در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش | حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش |
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست | تا دید محتسب که سبو میکشد به دوش |
احوال شیخ و قاضی و شرب الیهودشان | کردم سال صبحدم از پیر می فروش |
گفتا نه گفتنیست سخن گر چه محرمی | درکش زبان و پرده نگه دار و می بنوش |
ساقی بهار میرسد و وجه مینماند | فکری بکن که خون دل آمد ز غم به جوش |
عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار | عذرم پذیر و جرم به ذیل کرم بپوش |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی | پروانه مراد رسید ای محب خموش |
ای پادشاه صورت و معنی که مثل تو | نادیده هیچ دیده و نشنیده هیچ گوش |
چندان بمان که خرقه ازرق کند قبول | بخت جوانت از فلک پیر ژنده پوش |
معانی لغات غزل (285)
قرابه : شیشه های بزرگ شکم دار .
قرابه کش : کسی که این شیشه ها را از جایی به جایی حمل می کند، عمله شراب .
مُفتی : فتوا دهنده، فقیه .
صومعه : خانقاه .
با پای خُم : در پای خُم .
محتسب : پاسبان شرع، پاسبان آمر به معروف و ناهی از منکر .
شیخ : سالمند از شصت سال به بالا که علامت پیری در چهره او هویدا باشد .
قاضی : قاضی شرع .
شرب الیهود : شراب خوردن یهود، کنایه از پنهانی باده نوشیدن یهودی هاست زیرا به حکم شرع غیر مسلمانی که در مذهبشان شراب حرام نیست نبایستی متجاهر به فسق باشد .
دَرکَش زبان : زبان دَرکش، زبان را کوتاه کن، سکوت کن و خاموش باش .
پرده نگهدار : پرده داری کن، راز داری کن، راز نگهدار باش .
خونِ دل آمد ز غم به جوش : از شدت غم خون در دلم به حالت جوشیدن درآمده است. کنایه از شدّت عصبانیِت .
مفلس : بی چیز، تهیدست.
ذِیل : دامنِ جامه .
ذیل کرم : (اضافه تشبیهی) کرم به دامن تشبیه شده.
جرم به ذیل کرم بپوش : با دامن کرم و بخشش گناه را بپوشان .
زبان آوری : حرّافی، سخن پراکنی و زبان آوری شمع به معنای سرکشی و زبانه زدن شعله شمع است .
پروانه مراد : اجازه نامه کامیابی، فرمانِ مراد، رخصت مراد .
مُحِبّ : دوست، عاشق .
صورت و معنا : جسم و جان، ملک و معنویّت، این جهان و آن جهان .
خرقه اَزرَق : خرقه کبود، جُبّه به رنگ آسمان، نیلی رنگ .
خرقه ازرق کند قبول : خرقه کبود را بپذیرد، کنایه از پذیرش منصب جانشینی پیر و مرشد به وسیله گرفتن خرقه مرشدی از دست پیر .
ژنده پوش : کهنه پوش .
معانی ابیات غزل (285)
1) در زمان پادشاهی که کارهای خلاف را بخشیده و گناهان را می پوشاند، حافظ قرابه شراب را به دوش می کشد و فقیه، پیاله باده می نوشد. (حافظ قرابه قرابه شراب می نوشد و فقیه پیاله پیاله).
2) صوفی، وقتی مشاهده کرد که پاسبان شرع کوزه شراب را به دوش می کشد، از کنج خانقاه خود به در آمده در میخانه به پای خُم مقیم شد .
3) بامدادان از پیر می فروش چگونگی حال شیخ و قاضی و باده نوشی پنهانی آن ها را پرسیدم …
4) گفت، هرچند تو راز داری اما این سخن نگفتنی است . خاموش و راز نگهدار باش و می بنوش .
5) ساقی، بهار فرا می رسد و پولی (برای خرید شراب) باقی نمانده است. چاره یی بیندیش که از شدّت اندوه، خون در دلم (به مانند شراب در خُم) به جوش آمده است .
6) در بحبوحه عشق و جوانی و بی چیزی، بهار فرا رسیده است. عذر مرا بپذیر و دامنِ کرم خود را بر روی تقصیر و خطای من بکش .
7) تا به کی مانند شمع زبان درازی و افشاگری می کنی؟ ای عاشق، اجازه کامروایی رسیده خاموش باش.
8) ای پادشاه ظاهر و باطن که به مانند تو هیچ دیده ندیده و هیچ گوش نشنیده است …
9) آنقدر باقی باش که بخت جوان تو از دست فلک پیر ژنده پوش، خرقه کبود پذیرفته و جانشین آن گردد .
شرح ابیات غزل(285)
وزن غزل : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
بحر غزل : مضارع مثمّن اخرب مکفوف مقصور
*
اوحدی : امروز گـــم شدم تو به راهم مــــدار گوش
فـــــردا طلب مرا به سر کوی مــــــی فروش
*
این غزل در سال های اول سلطنت شاه شجاع و در مدح او سروده شده است، یعنی در آن فرجه از زمان که شاه شجاع برخلاف پدر، دربارهِ می و میخانه و میخواره سیاست تسامح و اغماض در پیش گرفته بود.
ویژگی غزل های حافظ در این ایام، در این است که بالصّراحه و با شدّت هرچه تمام تر زاهدان ریایی و صوفیان را تخطئه کرده و با کلماتی توهین آمیز در تحقیر آنان می کوشد.
شاعر در مطلع غزل، خود را در این دوره و عهد قرابه کش و مفتی را پیاله نوش می خواند که قرابه کشی را می توان به دونوع تعبیر و معنی کرد : یکی به معنای قرابه نوشی یعنی نوشیدن می در ظرفهای بزرگ مانند رطل گران و قدح در کشیدن و دیگری به معنای حمل و نقل قرابه شراب که در آن زمان از وظایف عمله شراب، در میخانه ها و شغلی پست بوده است. هدف اصلی شاعر در ابیات دوم و سوم و چهارم تحقیر صوفی و شیخ و قاضی و محتسب است که همگی را اهل ریا و دورویی به حساب آورده و به باده نوشی و فسق متّهم می کند و از ضرب المثل معروف مردم سود جسته که می گویند : قاضی ها و یهودیان همیشه پنهانی شراب می نوشند و در این باره عبید زاکانی به طنز می گوید :
(طعام و شراب تنها مخورید که این شیوه قاضیان و جهودان باشد)
پس از آن در بیت های پنج الی هشت غزل اشاره به تهیدستی خود دارد و هرچند این تفاخری است برای آن ها که به رندی و باده پرستی شهره خاصّ و عامند اما غرض اصلی شاعر از این اظهار مفلسی و بی پولی گوشزدی است غیر مستقیم به شاه شجاع که در ادای وظیفه و حواله وظیفه کوشا باشد. طنز ملیحی که در این ابیات مشاهده می شود در بیت هفتم تجلّی می کند به این معنا که برداشت بر این محور است که حافظ به ساقی می گوید در این فصل بهار من پولی که در راه باده بدهم ندارم و از تو طلب مساعدت دارم چرا که (عشق است و مفلسی و جوانی و نوبهار) و عذر من موجّه است و تو از کرم خود به رایگان مرا از شراب سیراب کن سپس بلافاصله شاعر خطاب به خود با لحنی عتاب آمیز می گوید: تا کی مانند شمع زبان سرکش تو به گله و شکایتِ نرسیدن وجه از آنجا که باید حواله شود، باز و سخن پرداز است؟ پروانه مراد صادر شده و می رسد دم فروبند؟ این گونه ادای سخن یک نوع ارائه طریق و یادآوری است به شاه شجاع که اگر سبب تأخیر ارسالِ وجه، فراموشی او است یادآوری مؤدبانه یی شده باشد .
دو بیت آخر این غزل را که شاعر صراحتاً در مدح شاه شجاع، دادِ سخن می دهد اکثر حافظ شناسان محترم از غزل حذف نموده اند تا غزل از مدیحه گویی مبرّا گردد! در این باره قبلاً هم توضیح داده شد که حافظ در مدیحه سرایی به سرودن قصیده توجه چندانی ندارد و در قالب غزل و به صورت موجز در هر زمان که بایستی سخن در بزرگداشت سلطان یا وزیری بگوید در یکی دو بیت مطلب را خلاصه می کند و خوانندگان جوان بایستی به این نکته توجه داشته باشند که در مجلس سلطانی که تعدادی از شعرا با قرائت قصیده های غرّا در مدح شاه لب به سخن می گشایند، حافظ نیز بایستی سخنی بگوید و به این دلیل است که به بعضی از غزل های حافظ یکی دو بیت مدح ضمیمه است .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی