غزلیات حافظحافظ

غزل ۲۷۲- بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باشوین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشندما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالکجهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتا به توام دل نگران استگو می‌رسم اینک به سلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخشای درج محبت به همان مهر و نشان باش
تا بر دلش از غصه غباری ننشیندای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بینگو در نظر آصف جمشید مکان باش

 

غزل ۲۷۲

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. معانی لغات غزل (272)

    دلِ تنگ : دل گرفته از غم

    ز آن باده که در میکده عشق فروشند : از آن شراب معرفتی که در میخانه عشق الهی می فروشند (شراب مباح)

    گو رمضان باش : هرچند ماه رمضان باشد .

    در خرقه چو آتش زدی : چون در خرقه آتش افکندی، اکنون که در خرقه زُهد و ریا آتش افکندی .

    عارف سالک : شناسای رهرو حق، عارف راه سپر به سوی حق .

    به توام دل نگران است : دلم نگران توست، دردل اندیشه تو را دارم، دلم برای تو در حال اضطراب است .

    نِگران : چشم به راه، منتظر، در حال نگریستن .

    لعل روان بخش : لب جان بخش .

    دُرج : صندوقچه کوچک .

    دُرج محبّت : صندوقچه مهر و محبّت، کنایه از دل .

    به همان مُهر و نشان باش : به همان حالت مِهر و محبت و همان مُهر و نشان دست نخورده باقی باش .

    جام جهان بین : جام کیخسرو که همه هفت کشور را در آن می دید و به جام جمشید معروف و چون در گذشته تا زمان حافظ، جمشید و سلیمان را یک شخص می دانستند به نام جهان نما یا جهان بین معروف شده است .

    آصف : نام وزیر حضرت سلیمان (آصف برخیا) .

    جمشید مکان : با حشمت و عظمت جمشید، یعنی با حشمت و عظمت سلیمان

    چه جمشید و سلیمان را یک شخصیت اسطوره ای می پنداشتند .

    معانی ابیات غزل (272)

    1) برگرد و مونس جانِ دلِ تنگ و گرفته از غم من و محرم رازهایِ پوشیده این دلِ در آتش غم گداخته، باش .

    2) از آن شرابِ مُباحِ معرفتی که در میخانه عشق الهی می فروشند، چند پیاله به ما بده که با این ماه رمضان منافاتی ندارد .

    3) ای عارف، اکنون که در خرقه زهد و ریا آتشی افکندی، کوشش تو بر این باشد که سرآمدِ رندان جهان شوی .

    4) به آن دلدار که می گفت دل نگران تو هستم بگو، منتظر باش که به زودی به سلامت می رسم .

    5) دلم از اندوه دوری آن لبِ لعل جان آفرین، خون شد . ای صندوقچه محبت دل، با همان مِهر و محبتِ معشوق، سر به مُهر و بسته باقی بمان .

    6) ای اشکِ سیل مانند، برای این که از غم و اندوه، غبار تیرگی بر دل محبوب ننشیند، به دنباله نامه روان باش (تا غبار غم را بشویی).

    7) به حافظ که آرزوی داشتن جام جهان نما را دارد بگو که نخست بر آن باش تا مورد نظر لطفِ وزیر جمشید مکان باشی .

    شرح ابیات غزل (272)

    وزن غزل : مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل

    بحر غزل : هزج مثمّن اخرب مکفوف مقصور

    *

    همان طور که در صفحع 95 این دفتر، در فصل (چرا حافظ به یزد تبعید شد) گفته شد بالاخره روزی رسید که از طرف شاه شجاع و خواجه تورانشاه وزیر جداگانه پیغام و نامه مبنی بر دلجویی و رفع محظورات به حافظ می رسد و حافظ غزلی با مطلع :

    هرچند پیر و خسته دل و ناتوان شدم هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم

    به نام شاه شجاع و در پاسخ نامه او می سراید. پس از آن غزل بالا را برای تورانشاه وزیر می فرستد. شاعر در بیت مقطع غزلی که برای شاه شجاع فرستاد تلویحاً به این نکته اشاره می کند که از طرف تورانشاه هم نامه یی رسیده که او ضامن گناهان من شده است :

    دوشم نوید داد عنایت که حافــظا بازا که من به عفو گناهت ضمان شدم

    اجمالاً شاعر در این غزل که به عنوان پاسخ و تشکّر برای تورانشاه می فرستد در سه بیت نخست با مضامین عارفانه خطاب به دل خود چند نکته عرفانی را یاد آور می شود که در ضمن بار ایهام سرسختی و یکرنگی و ثبات عقیده شاعر را به دوش دارد و در واقع شاعر می خواهد مؤدبانه به تورانشاه بگوید که من سر حلقه رندان جهان هستم .

    شاعر در 3 بیت اول در واقع چنین می گوید :

    ای حافظ به حال خود باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش و از باده معرفت الهی به من بپیما و در طریقی که تا به حال رفته یی و از ریا و تظاهر دوری گزیده یی و آتش در خرقه زهد زده یی باز هم پیش برو تا سرحلقه رندان جهان شوی . سپس در چهار بیت بعد خطاب به تورانشاه می فرماید که در پاسخ دلجوییِ از من که نوشته بودی دل نگران تو هستم، اینک منتظر باش که به زودی در کمال سلامت به حضور می رسم و دلم همچنان کانون مهر و محبت تو است و من با این نامه سیل اشک خود را روانه می کنم که غبارهای کدورت ماجراهای سابق را از دل تو بشوید و پاک کند .

    توضیحاً همان طور که خوانندگان محترم با مطالعه این اوراق متوجه این نکته شده اند، حافظ در موارد بسیاری در غزل های گله آمیزی که خطاب به شاه شجاع سروده از تورانشاه گله کرده و اظهار می دارد که در تبعیدِ من، سفارش ها و توصیه های تورانشاه در زیر پوشش دولتخواهی به شاه شجاع مؤثر بوده است و حال در این غزل به عنوان عذرخواهی و به طور سربسته می خواهد جبران گفته های گذشته را کرده باشد.

    بالاخره در پایان غزل حافظ خطاب به خود می گوید اگر تو در سر آرزوی نزدیک شدن به سلیمان و جمشید زمانه یعنی شاه شجاع را در دل داری بایستی مورد توجه و نظر وزیر شاه جمشید مکان باشی تا بتوانی به مقاصد خود دست یابی .
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

    1. می رسم اکنون به سلامت شاید به این معناست که می ایم برای سلام دادن و عرض سلام نگران باش. یعنی دلدار که از روی تعار ف و تفقد گفت نگران من است و احوال پرس حالا من به خدمتش می رسم بگو نگران باشد. چرا که الان معلوم می شوداین تعارف بوده وگرنه التفاتی به ما ندارد و یا اینکه الان مجبو راست بر خلاف میللش ما ار تحویل بگیرد تا حرفش دو تا نشود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا