غزلیات حافظحافظ
غزل ۲۶۱- درآ که در دل خسته توان درآید باز
درآ که در دل خسته توان درآید باز | بیا که در تن مرده روان درآید باز |
بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست | که فتح باب وصالت مگر گشاید باز |
غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت | ز خیل شادی روم رخت زداید باز |
به پیش آینه دل هر آن چه میدارم | بجز خیال جمالت نمینماید باز |
بدان مثل که شب آبستن است روز از تو | ستاره میشمرم تا که شب چه زاید باز |
بیا که بلبل مطبوع خاطر حافظ | به بوی گلبن وصل تو میسراید باز |
در برخی از نسخه ها مصرع”بدان مثل که شب آبستن است روز از تو”
به صورت “بدان مثل که شب آبستن است دور از تو” آمده است که قابل فهم تر است لطفاً نظر صائبتر را بیان فرمائید.
ظاهرا نسخه های معتبر تر به همین صورت “روز از تو” آمده و به نظر من هم خیلی سخت فهم است. شاید معنای بیت این باشد که در طول روز از دست تو ستاره میشمرم، یعنی قطره قطره اشک میریزم، و منتظرم تا ببینم که شب چه پیش میآید.
۱٫ای معشوق!به سوی من بیا تا بار دیگر به این دل خسته ی من توانایی باز گردد و تن بی روحم، جانی تازه بگیرد و زنده شود.
۲٫ای یار!که دوری و هجران تو چشم مرا بر همه چیز بست و در انتظار گذاشت و گشایش چشم من بر دنیا فقط با دیدار و وصال مجدد تو امکان پذیر است و در واقع، وصال تو مشکل گشا است.
۳٫ای یار و محبوب!اگر تو بیایی،شادی و نشاط حاصل از دیدار روی سپید و زیبای تو،غمی را که چون لشکر سیاه پوستان زنگی سرزمین دل را تسخیر کرده پایان خواهد یافت.
۴٫ای معشوق!آینه ی دل من از غم هجران تیره شده، هرچه را در برابر آن می گذارم، تصویری از آن نشان نمی دهد، مگر خیال چهره ی زیبا و دلفریب تو که در آن نمایان می شود؛ یعنی دلم فقط تو را می خواهد.
۵٫بنابر این مَثَل که شب آبستن حوادث است، نمی دانم چه پیش خواهد آمد و پایان شب باید طلوع روز باشد، لذا با یاد تو شب ها بیدار می مانم و ستاره می شمرم تا ببینم روز دیدار تو طلوع خواهد کرد یا نه؟
۶٫ای معشوق!بیا که بلبل خوش طبع خاطر حافظ در آرزوی وصال تو نغمه سرایی می کند و شعر می سراید.حافظ در آرزوی وصال معشوق است که این گونه اشعار زیبا می سراید.
منبع مقاله :