غزلیات حافظحافظ
غزل ۲۵۴- دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور
دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور | گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور |
ای گلبشکر آن که تویی پادشاه حسن | با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور |
از دست غیبت تو شکایت نمیکنم | تا نیست غیبتی نبود لذت حضور |
گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد | ما را غم نگار بود مایه سرور |
زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار | ما را شرابخانه قصور است و یار حور |
می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی | گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور |
حافظ شکایت از غم هجران چه میکنی | در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور |
۱٫بار دیگر بلبل عاشق و شکیبا از شاخه ی سرو بلند قامت آواز سر دارد که چشم بد از روی گل دور باد؛ بلبل با آواز خود رسیدن فصل بهار را نوید می دهد.فصل عشق و مستی فرا می رسد.
۲٫ای گل سرخ!به شکرانه ی آنکه بر دل بلبل عاشق سلطنت می کنی و پادشاه جمال و زیبایی هستی، با این بلبلان عاشق و بیدل، تکبّر نکن.
۳٫از دوری و غیبت تو هیچ گله و شکایتی ندارم، زیرا تا غیبت و جدایی نباشد، وصال به یار و حضور در کنار او لذت بخش نخواهد بود.
۴٫اگر دیگران با عیش و عشرت شاد و خرّم هستند، برای ما غم عشق شیرین است و فراق از معشوق سبب سرور و شادمانی است و عاشق بودن بی وصال لذت محسوب می شود.
۵٫چنانچه زاهد و پرهیزکار آلوده به ریا، دل به حوریان و کاخ های بهشتی بسته و امیدوار است، اما قصد ما عاشقان میکده و حور ما معشوق زیباروی است.
۶٫همراه با آواز دلنواز چنگ، شراب بنوش و غم مخور.اگر کسی به تو بگوید که می نخور به این دلیل که کار گناهی است، بگو خدا بخشنده است و گناهکاران را می بخشد و خدا عاشقان را می بخشد.
۷٫ای حافظ!چرا از غم دوری شکایت می کنی؟ عاقبت، دوران فراق پایان می یابد و در پی آن وصل میسّر می شود و پس از دوران تاریکی روشنایی می آید.
منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (۱۳۹۰)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول