غزل ۰۲۳- خیال روی تو در هر طریق همره ماست
Warning: Undefined variable $op in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 102
Warning: Undefined array key "GTTabs" in /home/mastaneh/public_html/wp/wp-content/plugins/gt-tabs/index.php on line 184
نستعلیق نسخه pdf
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
ببین که سیب زنخدان تو چه میگوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
به حاجب در خلوت سرای خاص بگو
فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست
معانی لغات غزل
خیالِ روی: تصویر خیالی چهره.
طریق: راه و روش، راه.
پیوند جان: وابسته به جان.
جان آگه: جان آگاه، ضمیر باهوش، دلِ بیدار.
به رغم: برخلاف، به ناخواه.
مدّعی: صاحب ادّعا، ادّعا کننده به حق یا باطل.
جمال چهره: زیبایی صورت.
حجّت: دلیل.
حجّت موجّه: دلیل قابل قبول و مستند، دلیل محکمه پسند.
حاجب: دربان، مراقب.
فلان: کلمه یی که از آن اشاره به چیزی یا شخصی کنند، اشاره به حافظ.
صورت: چهره.
محجوب: پوشیده و پنهان.
خاطر مرفّه: خیال آسوده و راحت.
به سالی: سالی یک مرتبه.
معانی ابیات غزل
(1)تصویر چهره تو، در هر حال پیش چشمان ما و در هر راه همراه ما و بوی خوش زلف تو به جان و دل بیدار ما وابسته است.
(2)برخلاف ادّعای واهی آنهایی که ما را از عشق ورزی با تو باز می دارند، زیبایی چهره تو بهترین دلیل قابل قبول بر حقّانیّت ماست.
(3)گوش فرادار! از سیب زنخدان تو آوایی می آید: (هزاران امثال یوسف سرنگون این چاه شده اند).
(4)گناه از بخت نامساعد و کوتاهی دست ماست که به زلف دراز تو نمی رسد.
(5)به دربان و نگهبان حرمسرای خود بسپار که حافظ یکی از هواداران آستانه ماست …
(6)… و هر چند روی از ما برگرفته و از پیش چشم ما دور است، امّا همیشه منظور نظر ماست.
(7)… و اگر پس از سالی به این درگاه روی آورد، در بر روی او بگشای که سالهاست که مشتاق زیارت ما می باشد.
شرح ابیات غزل
وزن غزل: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات
بحر غزل: مجتّث مخبون مقصور
*
این غزل در زمان حکومت شاه شجاع و به هنگام درگیریهای او با برادرانش سروده شده و به هنگامی بوده است که امکان برگزاری مجالس عیش و عشرت و راحتی میسّر نبوده و یک چندی حافظ موفّق به ملاقات و مصاحبت با شاه شجاع نشده در نتیجه این غزل را که به منزله پیامی است سروده است. در این غزل دو نکته به چشم می خورد: یکی در بیت دوم آنجا که حافظ می فرماید:
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهرۀ تو حجّت موجّه ماست
و از این بیت چنین بر می آید که در اثر درگیریهای حافظ با سرکردگان مذهب و صاحبان شریعت دسته یی از اطرافیان و آشنایان حافظ او را از مجالست و معاشرت و همدمی با شاه عیّاش و بی تقوا منع می کرده اند و او به اندرز آنها وقعی نمی نهاده است. ایهام دیگری هم در بیت سوم وجود دارد که حافظ به شاه شجاع می گوید همانطور که یوسف توسط برادران در چاه افتاد آن برادر مدّعی سلطنتِ تو هم به دست تو گرفتار خواهد شد!
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان
در بیت سوم که استاد موسوی گرمارودی، هزار را با فتحه ی «هـ » می خوانند تا تلفظ کهن کلمه را رعایت کرده باشند، انتظار می رود که فتاده را نیز با فای مضموم بخوانند نه مکسور!
–
نام : خیالِ روی تو، در هر طریق، همرهِ ماست
نسخه : براساس نسخهی تصحیحشدهی احمد شاملو
ــــــــــ
خیالِ روی تو، در هر طریق، همرهِ ماست
نسیمِ موی تو پیوندِ جانِ آگهِ ماست
به رغمِ مدعیانی که منعِ عشق کنند
جمالِ چهرهی تو، حُجتِ مُوجهِ ماست
اگر به زلفِ درازِ تو، دستِ ما نرسد
گناهِ بختِ پریشان و دستِ کوتهِ ماست
ــــــــــ
به حاجبِ درِ خلوتسرای خاص بگو
فلان ز گوشهنشینانِ خاکِ درگهِ ماست
به صورت، از نظرِ ما، اگرچه محجوب است
همیشه در نظرِ خاطرِ مرفهِ ماست
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاقِ روی چون مهِ ماست
————————————
.
.
.
توضیحات :
ترتیب ابیات این غزل در نسخهی شاملو با نسخهی ق ـ غ یکسان است.
ــــــــــ
بیت زیر در نسخهی ق ـ غ موجود است، و در نسخهی احمد شاملو نیست:
ببین که سیبِ زنخدانِ تو چه میگوید:
هزار یوسفِ مصری، فتاده در چهِ ماست
ــــــــــ
.
متن برداشتهشده از یک سایت :
معانی لغات غزل :
خیالِ روی: تصویرِ خیالیی چهره.
طریق: راه و روش، راه.
پیوندِ جان: وابسته به جان.
جانِ آگه: جانِ آگاه، ضمیر باهوش، دلِ بیدار.
به رغم: برخلاف، به ناخواه.
مدّعی: صاحبِ ادّعا، ادّعا کننده به حق یا باطل.
جمالِ چهره: زیباییی صورت.
حجّت: دلیل.
حجّتِ موجّه: دلیلِ قابلقبول و مستند، دلیلِ محکمهپسند.
حاجب: دربان، مراقب.
فلان: کلمهای که از آن اشاره به چیزی یا شخصی کنند، اشاره به حافظ.
صورت: چهره.
محجوب: پوشیده و پنهان.
خاطرِ مرفّه: خیالِ آسوده و راحت.
به سالی: سالی یک مرتبه.
ــــــــــ
.
متنِ برداشتهشده از یک سایت :
معانی ابیات غزل :
۱. تصویر چهرهی تو، در هرحال پیش چشمان ما، و در هر راه همراه ما، و بوی خوش زلف تو به جان و دل بیدار ما وابسته است.
۲. برخلاف ادّعای واهی آنهایی که ما را از عشقورزی با تو باز میدارند، زیبایی چهره تو بهترین دلیل قابلقبول بر حقّانیّت ماست.
ن. گوش فرادار! از “سیب زنخدان” تو آوایی میآید: هزاران امثال یوسف سرنگون این چاه شدهاند.
۳. گناه از بخت نامساعد، و کوتاهیی دست ماست که به زلف دراز تو نمیرسد.
۴. به دربان و نگهبان حرمسرای خود بسپار که حافظ یکی از هواداران آستانهی ماست.
۵. و هر چند روی از ما برگرفته و از پیش چشم ما دور است، امّا همیشه منظور نظر ماست.
۶. و اگر پس از سالی به این درگاه روی آورد، در بر روی او بگشای که سالهاست که مشتاق زیارت ما می باشد.
ــــــــــ
.
متنِ برداشتهشده از یک سایت :
معانی ابیات غزل :
این غزلی است عرفانی که شاعر احساسات و عواطف خود را نسبت به معشوق (خداوند) این گونه بیان مینماید:
۱. یاد و نام ترا همواره در دل داریم و حتی نسیمی که از لابلای گیسوی تو گذشته باشد برای پیوند دلهای ما کافی است.
۲. با وجود ادعای کسانی که ما را از عشق تو منع میکنند، زیبایی و ملکوت چهرهی تو بهترین دلیل ما برای ادامهی عشق ما به توست. یعنی چون آنها زیبایی تو را ندیدهاند، از دلیل موجهِ ما به عشق تو بیخبرند.
ن. غده یا برامدگی کوچک زیر غبغب را “سیب زنخدان”، و گودی کوچک گونه یا چانه را “چاه زنخدان” میگویند، و یکی از مظاهر زیبایی بودهاند. یوسف هم که از زیبارویان افسانهای دنیای شعر و شاعری است.
ن. در بیت سوم شاعر زیبایی معشوق را در حدی توصیف میکند که از قول “سیب زنخدان” یار نقل میکند که هزار یوسف را در چاه زنخدان او میبیند. یعنی زیبایی هزار یوسف مصری بپایُ زیبایی یک فقره “چاه زنخدان” یار نمیرسد، چه برسد به تمام اندام یار.
۳. شاعر در بیت بعد از عدم دستیابی خود به معشوق گلایه نمیکند، و آنرا از بخت پریشان و دست کوتاه خود میداند. به قول سعدی: دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
در سه بیت آخر شاعر از معشوق میخواهد که این مطالب را به دربان درِ خلوتسرای خاص خود بگوید: اینکه: فلانی(شاعر/عاشق) از گوشهنشینان درگاه ما(معشوق) است، اگرچه به صورت ظاهر در مقابل ما در پردهی حجب است، و روی ما بر او مکشوف نیست، اما همواره ما او را در خاطر خود داریم. و بالاخره اینکه اگر سالی گاهی حاقظ (عاشق) دری زد(خواست به دیدار ما بیاید) در به روی او باز کن، چرا که سالهاست مشتاق زیارت ماست.
اینها همه شوق خواجه حافظ را در وصل یار و دیدار معبود میرساند، که بیقرارانه و در عالم تخیل خود اینچنین با معبودش راز و نیاز میکند.
ــــــــــ