غزلیات حافظحافظ

غزل ۲۲۷- گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود

گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشودتا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر استحیوانی که ننوشد می و انسان نشود
گوهر پاک بباید که شود قابل فیضور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باشکه به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
عشق می‌ورزم و امید که این فن شریفچون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
دوش می‌گفت که فردا بدهم کام دلتسببی ساز خدایا که پشیمان نشود
حسن خلقی ز خدا می‌طلبم خوی تو راتا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
ذره را تا نبود همت عالی حافظطالب چشمه خورشید درخشان نشود

 

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

6 دیدگاه

  1. این بند باید اینگونه باشد اگر چه استاد قزوینی آنرا مانند بالا آورده است:
    “گر چه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود * تا ریا وَرزَد و سالوس سُلیمان نشود”

    این بند دیگر نیز همانگونه:
    “اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش * که به تلبیس و حیل دیو سُلیمان نشود”

    وگرنه سروده، چیمی پیدا نمی کند! نسخه های کهن تر و بیشتری را باید با هم سنجید تا درست آنرا یافت.

  2. عذر میخام ولی اینجوری نمیشه. یعنی چیزی هم که اینجا نوشته یکم به عقله من جور در نمیاد. آخه تو دوبیت ردیف ها میشه مسلمان نشود یا سلیمان نشود ، والی قافیه وجود نداره. به نظرم تو یه بیت باید باشه مسلمان نشود و در یک بیت دیگر باید باشه سلیمان نشود. نمیشه هر دو بیت با هم سلیمان یا مسلمان باشه. دوستانی که ادبیات خوندن راهنمایی کنن لطفآ

  3. باعرض سلام وتقدیر از زحمات گردانندگان سایت ، همچنین باتشکر از اظهار نظر دونفرازدوستان که دربالامطالبی درخصوص این غزل(۲۲۷ ) عنوان کرده اند، باتوجه به اینکه بنده از ارادتمندان خاص خواجه شیراز بوده وباهنرشعرو صنایع ادبی درکلام ، آشنائی دیرینه دارم به آگاهی میرسانم که اولا: اگرچه تکرار یک قافیه بنا به ضرورت دربیتی دیگرمجازاست (آن هم درمواردی استثنائی که شاعر برای ادای مطلب ناگزیر از تکرار آن باشد)ولی این تکرارشایسته شاعرتوانمندو گرانقدری چون حافظ نیست !و قافیه صحیح درمصرع دوم بیت چهارم بطور قطع و یقین ( سلیمان ) می باشد.چه باتوجه به مدلول مصرع اول آن که میگوید:اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش ..اشاره به داستان گم شدن انگشتر حضرت سلیمان دارد که روزی به دست سرکردگان دیوان که مخدوم سلیمان بودندافتاد، وتصور آن دیو براین بود که باداشتن انگشتر سلیمان می تواند همانند سلیمان امرونهی کرده و کارهای فوق العاده انجام دهد، غافل از اینکه برای این منظور، علاوه برداشتن انگشترسلیمان ، دانستن اسم اعظم نیز لازم بود. لاجرم نتوانست کاری از پیش ببرد.
    ثانیا : داستان دیوبه زمان سلیمان(و رابطه سلیمان با دیوان) برمیگردد و قطعا مکتب مسلمانی سالها پس از زمان سلیمان بوده است..اگرچه بعضی از مفسرین، اسلام را به معنی تسلیم شدن در پیشگاه خداوندمیدانند وشمول آن به ادیان پیش از اسلام را نیز تسری می دهند که دراین خصوص باتوجه به وضوح کلام خواجه وصراحت داستان دیو و سلیمان ، چنین نیست وقطعا قافیه سلیمان در این مصرع صحیح است .
    شوربختانه بعضی از بزرگان راوی غزلیات حافظ به این نکته آشکارتوجه شایسته ای نکرده اند.در نسخه خطی منحصر به فردی که بتاریخ پانزده سال بعداز وفات حافظ تحریر شده بود،نیز همینگونه بود که عرض کردم.

  4. معانی لغات غزل( 227)

    اين سخن آسان نشود:تحمل اين سخن آسان نشود، اين سخن ساده به نظر نمی آید

    .سالوس :چرب زباني، تملّق.

    ريا ورزد:نيرنگ به كار بَرَد.

    رندي آموز:بي قيد و بندي و آزادگي را پيشه كن.

    نه چندان هنر است : فضيلت چنداني نيست.

    گوهر پاك: سرشت بي آلايش.

    قابل فيض: لايق بخشش ودريافت مواهب الهي به صورت الهام.

    اسم اعظم: بزرگترين نام خدا كه عرفا معتقدند كه با صفاي ذات مي توان بر آن آگاهي يافت.

    تلبيس:لباس عوض كردن ، نغيير رنگ دادن ، مكر و حيله را پنهان كردن.

    ديو سليمان نشود: ديو به سليمان تبديل نمي شود ، ديو نمي تواند كه سليمان نشود .

    ديو مسلمان نشود: ديو تسليم حق نمي شود ، مسلمان نمي شود.

    فن شريف :هنر و حرفه والا، شيوه وحرفه شرافتمندانه .

    حرمان: نوميدي .

    ذره: كوچكترين شيء قابل رؤيت كه در مسير روشنايي وارده از روزني در هوا معلق وقابل ديدن است.

    معانی ابیات غزل( 227)

    (1) هر چند تحمل اين سخن براي خطيب شهر آسان نيست ، ( اما مي گويم تا بداند 🙂 مادام كه نيرنگ و ريا و چرب زباني به كار مي گيرد نمي تواند نام مسلمان بر خود نهد.

    (2) راه بي قيد وبند ي و آزادگي را در پيش گير و بزرگوار باش ، چرا كه اين براي يكي موجود ، هنر و امتيازي محسوب نمي شود كه باده ننوشد و انسان با فضيلتي نشود.

    (3) سرشتِ بي آلايش لازم است تا لايق بخشش ودريافت مواهب الهي شود و گرنه سنگ و گلي در دريا به مرواريد و مرجان مبدل نمي شود.

    (4) اي دل آسوده خاطر باش كه نام مهين خداونديكار خود را خواهد كرد. و ديو با حيله وريا نمي تواند جانشين سليمان ( مسلمان ) نشود.

    (5) به عاشقي مشغولم و اميدوارم كه اين هنرل و حرفه شرافتمندانه مانند فضايل ديگر ، محرومي ونوميدي ببار نياورد .

    (6) ديشب مي گفت كه فردا تورا به مرادل خود خواهم رسانيد. خدايا وسيله يي فراهم كن كه پشميان نشده به وعده خود وفا كند.

    (7) حسن خلق و خوي و رفتار تورا از خداوند درخواست كنم تا بار ديگر خاطر ما از تو نرنجد.

    (8) حافظ تا ذرهّ ناچيز، بلند نظر خواستار رسيدن به چشمه درخشان خورشيد نمي شود.

    شرح ابیات غزل(227)

    وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن

    بحر غزل: رمل مثمن مخبون محذوف

    *

    این غزل با طعنه و تعرّض به رفتار ریاکارانه امیر مبارزالدّین شروع شده و در واقع اعتراضی است به سخت گیریهای محتسبانه او.

    محمد مظفّر هر چند خود در جوانی، شرابخواری قهّار بود امّا با درک صحیحی که از خلقیات عوام الناس از یک طرف ومتولیّان شریعت از طرف دیگر داشت برای دوام حکومت خود چنین تشخیص داده بود که با متظاهرین امور دیانت همراه بلکه در این مسابقه جلوتر باشد. به همین دلیل علاوه بر بستن میخانه ها وتعزیر باده نوشان، در ایام جمعه خود در مسجد جامع حاضر و به وعظ و سخنرانی پرداخته و امامت جماعت را بعهده می گرفت و خود را شاه غازی می خواند. حافظ در مطلع این غزل اورا به نام واعظ شهر خطاب کرده و خطاب به او می گوید که از آنجایی که ریا کاری ، شرک خفی است، مادام که به ریاکاریو حقه بازی ادامه می دهد نمی توان اورا مسلمان نامید تا چه رسد به اینکه امام مسجد مسلمانان باشد. این گونه حمله واعتراضات نسبت به حاکمی جبّار که به قول حافظ از شمشیر او خون می چکید نهایت درجه شجاعت و تهوّر می طلبد و از آن می توان به خوبی به شجاعت ذاتی و اخلاقی این شاعر بزرگ پی برد. شاعر در بیت دوم این غزل در دفاع از رندی و حالات کریمانه آن دفاع می کند( در این باره در شرح غزل 179 صفحة 14- 1013 به طور تفصیل دربارة کمال ثانوی بحث شده و توجه خوانندگان محترم را به آن معطوف می دارد ) و می فرماید این هنر نیست که از لحاظ شکل ظاهری همانند سایر خلق الله بوده ونام خود نهی ، بلکه باید از این کمالات اولیه ظاهری انسانی شکل بودن خود را با کمالات ثانویه وهنرهای متعدّد بیارایی تا انسان واقع شوی و این میسر نمی گردد مگر به اینکه با نوشیدن باده از موانع و قید وبندهای دست وپاگیر عقل، خود را رهایی بخشی و آزادانه به تفکر بپردازیو به صفات و کمالات انسانی دست یابی و این موهبت را دربیت سوم موکول به گوهر پاک و سرشت تابناک می کند و می گوید همه کس قادر براین کار نیستند و از آنجایی که این واعظ محتسب فاقد سرشت بی آلایش است به جایی نمی رسد. آنگاه در بیت چهارم این غزل ، به خود دلداری داده می گوید اگر این انسان دیو صفت چند روزی با دزدیدن انگشتری اسم اعظم سلیمان ، بر تخت سلطنت نشسته است مطمئن باش که عاقبت اسم اعظم کار خود را می کند و این دیوِ بد نفس نمی تواند برای همیشه جای سلیمان را بگیرد و منظورش از سلیمان ، شیخ ابواسحاق اینجو می باشد.

    در اینجا لازم است به طور مختصر در بارة موضوع ( دیو سلیمان نشودیا دیو مسلمان نشود) بدون اینکه واردا این بحث پنجاه ساله شویم چند کلمه توضیح داده شود.

    هر دودسته حافظ شناسان محترم چه آنها که معتقد به درستی کلمه ( سلیمان در این بیت اند و چهآنها که طرفدار قافیه ( مسلمان ) می باشند دلایل موجه و قابل قبولی دارند و با شرح و بسط دربارة آن دفاع از نظریه خود پرداخته و نوشته ای آنهادر مجلات ادبی و کتب ومقالات زیادی منتشر شده و همه علاقمندان به اشعار حافظ آنهارا خوانده اند و ما براین نیستیم که به طرفداری از دلایل یکدسته و مخالفت با دسته دیگری برخیزیم ، اما آنچه ذکر آن ضرورت دارد این است که حافظ ، یعنی حافظ قرآن و کسي که در مسائل دینی خود را صاحب نظر می دانسته و به شهادت اشعارش به احادیث و راوایات دینی احاطه کامل داشته و به زبان عربی نیز مسلط بوده به طور مسلم هم داستان سلیمان و دیو صخر و آصف برخیا را می دانسته وهم حدیث نبوی( ما مِنکُم اَحَدٍآِلاُ وَ لَهُ شیطان….) و هم اشعار مولوی وناصر خسرو و سنایی را که با اتکا به این حدیث سروده اند خوانده بود اما اوبه طور مسلم یکی از این دو کلمه سلیمان – مسلمان را در قافیه به کار گرفته ودر موقع سرودن شعر خود به کار گرفته و در موقع سرودن شعر ، نظر باطنی او، گرد محور کدام یک از این دوموضوع دور می زده است بایستی هم عقیده نظریه حافظ شناسانی شویم که فطرتاً شاعر بوده و از محسنات کلام آگاهی کامل داشته و به موسیقی شعر وکلمات ، همانند حافظ کمال عنایت را ملحوظ می دارند این نکته را نیز از نظر دور نداریم که شعرای بزرگی مانند سعدی وحافظ برای حفظ بلاغت شعر خود همیشه شاهد مثال را از روایت یا حدیث داستانی انتخاب می کنند که در ذهن اکثریت مردم قبلاً جایی باز کرده باشد وهرگز به حدیث با روایتی استناد نمی جویند که در متن دینی محبوس وغیر از خواص ، توده مردم از آن بی اطلاع می باشند .به همین دلیل این ناتوان صورت شعر با قافیه سلیمان را در متن و ( مسلمان ) را در زیر نویس این غزل جای داده است . سایر ابیات این غزل ابیاتی است با مضامین زیبا و مستقل همانند آن در سایر غزلها نیز بازگو شده است.
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

  5. توضيحات :
    سالوس ( ظاهر ساز چرب زبان ) آسان نشود ( دشواراست ) رندي ( وارستگي ) کرم ( بخشش ) لولو ( مرواريد ) گوهر ( سرشت نهاد ) قابل فيض ( پذيراي فيض خداوندي ) اسم اعظم ( نام مقدس خداوندي ) تلبيس ( مکر و حيله ) حيل ( حيله ) حيل ( حيله ) ديو ( شيطان اشاره به ديوي که مهر حضرعت سليمان را دزديد ) فن شريف ( حرفه و کار ارزشمند ) حرمان ( محروميت ) خوي ( سرشت ) خاطر ( انديشه ) همت والا ( اراده بلند ) معني بيت 6( ديشب مي گفت که فردابه آرزويت خواهم رساند حالا خدايا سببي بساز که مراد دلم را بدهد و پشيمان نشود ) معني بيت 7( حسن خلق و خوي تو را از خدا مي خواهم که ديگر خاطر و فکرها را پريشان نسازي ) معني بيت 8( اي حافظ تا زماني که ذره يا قطه آب اراده بلند نداشته باشد و به هوا نرود و در روشني ونور خورشيد حرکت نکند جهان افروز و مرئي نگردد )

    =============================================
    نتيجه تفال :
    1- اگر کسي به جنابعالي فخر و ناز کرد به او توجه مکن زيرا ارزش واقعي جنابعالي بمراتب از ديگران بيشتر است جنابعالي با آن قلب و نيت پاک هميشه موفق و پيروز هستيد و از دشمنان کار يساخته نمي باشد کسي به شما بدي کرده او را به خداوند واگذار کن و از صميم قلب ازقادر يکتا بخواهيد که به او جزا دهد خواهيد ديد که عبرت خاص و عام مي شود
    2- اگرچه هدف جحنابعالي بسيار متعالي است اما بايد تلاش را بيشتر کنيد ولي مواظب باشيد برا رسيدن به آن دست به اقدامات نا خوشايند نزنيد چون خداوند ناظر بر کار شماست بنابراين با صداقت و خلوط نيت اقدام کنيد کتا خداوند به شما کمک کند
    3- خواجه در بيتهاي 2-3-4- فرمايد ( رندي و قلندري بياموز و بخشش کن زيرا چندان هنري نيست که حيوان شراب نخورد و انسان نباشد پس کسي که فاقد اين دو باشد حيواني بدون هنر است ) ( اصل و گوهر انسان بايد پاک باشد تا موردفيض الهي قرار گيردو گرنه هر سنگ و گلي جواهر قيمتي نيم بشودپس استعداد ذاتي لازم است )( نام مقدس خداوند کا رخودرا مي کنداي دل تو خوش باش و با ق باش و از مکرو حيله دوري کن زيرا با حيله و مکر ديو و شيطان مسلمان نمي شود و رو به راه نمي گردد ) جنابعالي خخود برداشت کنيدکه دقيقاً خواجه بزرگ شما را روشن و آشکار پند داد
    4- از ويژگيهاي جنابعالي وظيفه شناس استثنايي جدي مسدول مصمم کاري هوچي چاخان انتقامو اهل ميالغه لجباز مغرور سرکش متغير بدبين متين محتاط پشتکاردار دهن لق دور انديش نان بهنرخ روز خور پول دوست مهربان عزيزم اينقدر حساس و ناقلا و زيرک و فتنه انگيز هستي که اين شعر رعد آذرخشي به يادم آمد منندانمبه نگاه تو چه رازي است نهان که من آن راز توان ديدن و گفتن نتوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا