غزلیات حافظحافظ
غزل ۲۱۸- در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود | تا ابد جام مرادش همدم جانی بود |
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار | گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود |
خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش | همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود |
بی چراغ جام در خلوت نمییارم نشست | زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود |
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش | رند را آب عنب یاقوت رمانی بود |
گر چه بیسامان نماید کار ما سهلش مبین | کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود |
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار | خودپسندی جان من برهان نادانی بود |
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان | نستدن جام می از جانان گران جانی بود |
دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب | ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود |
بنام حق
باسلام و عرض تواضع و ادب
قرآئت استاد جناب موسوی زیبائی خاصی به اشعار حافظ بخشیده که اگر لسان الغیب زنده بود و قرآئت استاد را میشنید بی شک ایشان نیز چون ما احسنت نثار استاد موسودی گرمارودی میکرد باتشکر از زحمات شما .
داود کفشخواه مقدم ۳۱/۳/1389
معاني لغات غزل (218)
دولت :نقیض نکبت ، اقبال و بخت و سعادت و بهره مندی ، بهروزی ، بخت یاری خوشبختی، اقتدار، وتوانایی و در اصطلاح عرفانی وارستگی از علائق و حصول این مطالب دارِین.
فیض دولت: کامکاری ، کامرانی ، فیروزی، تندرستی، شادکامی، بخت و طالع و شانس، از صفات دولت به شمار می آید.
همدم:هم نفس و انیس.
همدم جانی: هم نفس ومونس وعزیز وگرامی .
سجاده: جانماز مطهر مخصوص فرش نماز گزاردن نماز.
خود گرفتم:به فرض ساغر ، چنین فرض کردم.
چراغ جام:فروغ ساغر، روشنایی جام باده
.نمی یارم:یارای آن را ندارم ، نمی توانم.
کنج: گوشه و زاویه ونقاط انتهایی یک فضا ومکان.
کنج اهل دل: گوشه دور دستی که اهل در آنجا مجتمع می شوند.
جام مرصّع:جامی که با دانه های جواهر و احجار کریمه قیمتی زینت یافته ودر اطراف آن به کار رفته باشد. همت عالی: بلند همتی ، بلند نظری.
آب عنب: آب انگور.
یاقوت رمانی: یاقوت قرمزاناری رنگ.
خودپسندی:غرور و خودخواهی وتکبر.
گرانجانی:بدادایی ، بی ذوقی ، ناسازگاری و بهانه گیری.
معانی ابیات غزل (218)
(1) هر کس از روز ازل و از برکت فیض ازلی ، شایستگی و قابلیّت واگذاری دولت و فیض دولت را داشته باشد، تا روز ابد ، آرزوهایش با او همدم و یار جانی خواهد بود. (2) من از همان وقت که تو قصد توبه کردن از باده نوشی را داشتم ، می دانستم که میوه این نِهال توبه ، جز پشمیانی چیز دیگری نخواهد بود. (3) به فرض اینکه سوسن وار سجاده به دوش بکشم ( تا مسلمان جلوه کنم) آیا بودن رنگ قرمز شراب بر خرقه هم از نشانه های مسلمانی است؟ (4) بی روشنایی ساغر باده ، نمی توانم در خلوت خانه در تاریکی بشینم زیرا گوشه اقامتگاه صاحبدلان باید نورانی و روشن باشد. (5) همت خود را بلند دار اگر جام جواهر نشان نبود ، نباشد . برای زیرک وارسته ، آب انگور همان ارزش یاقوت سرخ را دارد. (6) اگر کار ما بی سرانجام به نظر می رسد، در آن به چشم خواری منگر ، زیرا که در کشور عشق ، گدایی مایه رشک شاهان است. (7) اگر به شهر ت نام نیک علاقمندی با مردم بد معاشرت مکن و بدانکه غرور و خوادخواهی نشانه نادانی است. (8) به هنگام ، بهار آنگاه که در گرد همایی دوستان یکرنگ ، صحبت از شعر وادب باشد اگر جامی از دست محبوب نستانی دلیل بی ذوقی و بد ادایی است . (9) دیروز ، عزیزی می گفت که حافظ در پنهانی شراب مي نوشد . ای عزیز من ، مگر بهتر نیست که عیب پوشیده باشد؟
شرح ایبات غزل(218)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر غزل: رمل مثمن محذوف
*
این غزل در زمان امیر مبارزالدین سروده شده و مطلع غزل ، مفاد این روایت بازگو می کند: اَلسَّعید سعیدٌ فی بَطنِ اُمِّه وَالشَّقی شَقیقیٌ فی بَطنِ اُمِّه . هر گاه به مفاد ظاهری بیت دوم اکتفا کنیم چنین می نمایاند که به حکم جبر زمان و حال و هوای حکومت، حافظ در زمانی محدود از باده نوشی توبه کرده و یا دست کشیده است لیکن این نظریه منطبق با واقعیّت نمی تواند باشد و بایستی مضمون را به حساب خلق طنزی دلپسند گذاشت که شاعر در دوره محتسب ! سروده است ومفاد بیت سوم نیز این نظریه را تأیید می کند زیرا شاعر با طنز دیگری توضیح می دهد که بر فرض که به پارسایی وزهد تظاهر کرده وسجاده به دوش کشیدم آیا این لکه های فراوان شراب که بر روی خرقه ام نمودار است راهم می توانم به حساب مسلمانی بگذارم؟ سپس در بیت چهارم نتیجه می گیرد که من بی شراب نمی توانم به سر ببرم و مجبورم که دل تیره و شبستان تاریک خود را پیوسته با فروغ جام باده روشن نگهدارم . بیت پنجم براین گواهی می دهد که شاعر از لحاظ وضع معیشت و مقررّی دچار محدودیت شده و این مشکل خود را چنین بازگو و رفع می کند که همت مرد بایستی عالی باشد نه اثاث البیت او ودر نزد رندان زیرک وارسته ، ارزش یک ساغر شراب قرمز به اندازه یک جام مرصّع یاقوت عمّانی است.
بیت ششم احتمالاً کج دهنی به وضع حکومت و سخت گیریهای دوره امیرمبارزالدین می تواند باشد . شاعر تنگی معیشت و بی سروسامانی خود را از فراخی و شکوه وجلال حکومت وقت برتر می شمارد و این بی اعتنایی ، ثبات عقیده و حافظ و پافشاری بر عقیده این عارف شجاع را می رساند . مصراع دوم بیتهفتم را که حافظ سخت بدان اعتقاد داشته به صورت ضربالمثل در زبان فارسی در آمده است شاعر در دو بیت آخر به همگان تفهیم می کند که شایعه توبه و دست کشیدن از باده نوشی او صحت ندارد و خلاف عقیده باطنی او بوده و باده نوشی در خفای خود را تأیید کرده وآن را در شرایط موجود مصلحت می شمارد.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
نتیجه تفال:
http://hafezdivan.blogpars.com/?blogname=hafezdivan&postarch=175&tpl=1