غزلیات حافظحافظ

غزل ۲۱۷- مسلمانان مرا وقتی دلی بود

مسلمانان مرا وقتی دلی بودکه با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می‌افتادم از غمبه تدبیرش امید ساحلی بود
دلی همدرد و یاری مصلحت بینکه استظهار هر اهل دلی بود
ز من ضایع شد اندر کوی جانانچه دامنگیر یا رب منزلی بود
هنر بی‌عیب حرمان نیست لیکنز من محرومتر کی سالی بود
بر این جان پریشان رحمت آریدکه وقتی کاردانی کاملی بود
مرا تا عشق تعلیم سخن کردحدیثم نکته هر محفلی بود
مگو دیگر که حافظ نکته‌دان استکه ما دیدیم و محکم جاهلی بود

 

غزل ۲۱۷

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. با سلام و تشکر از سایت بسیار خوبتان
    داشتم این غزل رو گوش می کردم دیدم در بیت یکی مانده به آخر ( حدیثم نکته هر محفلی بود ) کلمه نکته رو نکته ی می خونه نمی دونم متن درسته یا صوتی که خونه میشه .
    با تشکر – سینا

  2. معانی لغات غزل( 217)

    گفتمی:می گفتم.

    تدبیر:چاره اندیشی.

    مصلحت بین:مصلحت شناس،خیرخواه.

    استظهار: پشت گرمی.

    اهلِدل:صاحبدل ،زنده دل.

    ضایع شدن:تلف شدن ، از دست رفتن .

    دامنگیر:پایبند کنند ، باز دارنده و متوقف کننده .

    حرمان: محرومیت.

    تعلیم:آموختن.

    محکم غافلی بود: بسیار غافل بود، سخت وبی خبر نا آگاه بود.

    معانی ابیات غزل(217)

    (1) مسلمانان ، من وقتی دلی داشتم که اگر دچار مشکلی می شدم آن را با او در میان نهاده ومشورت می کردم. (2) اگر از شدّت اندوه در گرداب غم در می ماندم، با چاره اندیشی ( آن دل ) امید رهایی و رسیدن به ساحل نجات را داشتم . (3)دلی مانند من به درد عشق و مبتلا و دوستی وخیر خواهی و پشتیان همه صاحبدلان بود. (4) آن دل ، در کوی معشوق از دستم رفت . خدایا آنجا چه منزلی بازدارنده بود وچه خاک دامن گیری داشت . ( 5) هنر، خالی از نقص محرومیت نیست. اما از من محرومتر کدام فقیری را سراغ دارید؟ (6) بر این درمانده پریشانحال دل بسوزانید ، چرا که روزگای کار آزموده به تمام معنا بود.(7) آز آن زمان که عشق ، شیوه سخن سرایی را به من یاد داد ، گفته ها یم در هر محفلی در ردیف سخنان پر مایه و نغز بازگو می شود. (8) هرگز گمان مبرید که حافظ نکته سنجی نغز گوست چرا که بر ما روشن شد که نمی داند.

    شرح ابیات غزل(217)

    وزن غزل: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل

    بحر غزل: هزج مسدس مقصور

    *

    در این غزل ویژگی خاصّی به چشم می خورد که جای آن دارد دربارة آن سخن گفته شود . حافظ در جوانی تحت تأثیر سبک سهل و ممتنع سعدی و شیوه غزلسرایی او بوده و در اوایل کار به هیچ وجه در مضامین اشعارش نکات و مسائل عرفانی را نمی گنجانیده است . از طرفی دیگر ، کمتر در صدد ساختن غزلی با مفهوم درونی و ایهام بر می آمده است زیرا هنوز در مطالعه کتب و نوشتجات عرفا و مشایخ متصوفه و مکتبهای عرفانی متبحر و کارآمد صاحب عقیده نشده و در گرداب سیاست و مکتبهای صریح از حاکمان مسلط شیراز نیفتاده بوده است.

    بدیهی است محصول کار چنین شاعری که درصدد آن نیست تا باطن غزلهایش به صورت نامه پر محتوایی باز گو کننده درددلها و مسائل سیاسی روز و ظاهر آن پوششی عشقی وعرفانی داشته باشد به صورت غزلهای مکتب وقوع ساخته و پرداخته خواهد شد ومعانی ابیات غزل ، تداوم منطقی به خود گرفته و به حالت رویداد گویی در می آید که به سبک غزلسرایی سعدی نزدیک می شود و این غزل مورد بحث یکی از آنهاست .

    آنچه در باره این غزل می توان گفت این است که شاعر در ایام جوانی از طرفی خود شناس و متکی به نفس و از طرفدیگر در تفاخرب وادعا بسیار محتاط و محافظه کار بوده است. به عنوان مثال در بیت پنجم این غزل من غیر مستقیم ، خود را هنرمندی محروم به حساب می آوردو بلافاصله در بیت هفتم برای اینکه زهر خودبینی بیت قبل را بی اثر کند می گوید. بر حال کنونی من رحمت آورید که چندان شاخص هنر نیستم اما روزی چنین بودم . عین عمل و عکس العمل بار دیگر در ابیات هفتم و هشتم ناخود آگاه تکرا وباز گو میشود . شاعر در بیت هفتم می گوید از تصدق سر عشق است که من در سخنوری ماهر شدم به طوریکه اشعارم نقل هر محفلی شده است و باز دربیت بعد این ادّعا را پس گرفته و در لباس تواضع اظهار میدارد که بر ما ثابت شد که او هنوز نمی داند که نمی داند. در پایان مداقه دربارة مضامین ابیات این غزل و استمرار رشته فکر شاعر ، می رساند که حافظ از همان ایام جوانی ذاتاً شاعر بوده نه ناظم و قادر براین بوده تا هر چه می اندیشد به زبان سلیس شعر بازگو کند.
    *****
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا