غزلیات حافظحافظ

غزل ۲۰۴- یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود

یاد باد آن که نهانت نظری با ما بودرقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشتمعجز عیسویت در لب شکرخا بود
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انسجز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
یاد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروختوین دل سوخته پروانه ناپروا بود
یاد باد آن که در آن بزمگه خلق و ادبآن که او خنده مستانه زدی صهبا بود
یاد باد آن که چو یاقوت قدح خنده زدیدر میان من و لعل تو حکایت‌ها بود
یاد باد آن که نگارم چو کمر بربستیدر رکابش مه نو پیک جهان پیما بود
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مستوآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود
یاد باد آن که به اصلاح شما می‌شد راستنظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود

 

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

3 دیدگاه

  1. معاني لغات غزل (204)

    ياد باد:فراموش مباد، به ياد بماناد، در ياد وخاطره باقي باشد، به ياد ان زمان.

    رقم:نشانه.

    رقم مهر: نشانه عشق ، نقش عشق.

    عتاب:ناز و ملامت ، نگاه تند و سرزنش آميز.

    معجزعيسوي:زنده كردن مُرده

    لب شكر خا:لب شيرين.

    صبوحي زده :باده صبوحي زده ، كسي كه شراب بامدادي نوشيده.

    مجلس انس:مجلس محبت والفت، محفل خودماني و در اصطلاح عرفا: مجلسي كه اهل نظر از راه ديدار جمال يار اثرات جمال حق را در دل خود حس مي كنند.

    شمع طرب(اضافه تشبيهي) شمع شادي.

    ناپروا:بي پروا ، بي ترس و بيم

    بزمگه خلق و ادب:مجلس عيشي كه از اشخاصر خوش خلق و مودب منعقد بود.

    خنده زدي:خنده مي زد.

    ياقوت قدح: ياقوتي كه در قدح است، كنايه از شراب سرخ فام.

    چوياقوت قدح خنده زدي:چون شراب در پياله ، به هنگام ريختن از سبو به جام ، صدايي مانند قهقه و خنده از خود به گوش مي رسانيد.

    لعل تو:لب تو.

    كمر بر بستي:كمر بر كمر مي بست ، عزم سوار شدن بر اسب را مي كرد.

    ركاب:حلقه آهني محل جاي پا كه به دو طرف زين اسب آويزان است.

    در ركابش :به همراه ركاب او، همراه سواره يي كه با او ركاب به ركاب حركت مي كرد.

    مه نو ، پيك جهان پيما بود:ماه اول شب كه به مانند نعل اسب مي ماند ، به مانند قاصدي پياده همزمان با سواري او چهان پيما يي مي كرد.

    خرابات نشین : مقیم خرابات و میخانه و در اصطلاح صوفیه سالکی که در مقام وحدت به عزم فانی شدن وجد و روحانی شدن باشد .

    آنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود : آن حضور قلب و حالت روحانیّت و جدا شدن از ماسوی الله و پیوستن به حقّ را که امروز در مسجد فاقد آن هستم ، در آنجا داشتم .

    می شد راست : راست می شد ، فراهم می آمد ، میّسر می شد.

    به اصلاح شما می شد راست : با صلاحدید شما و با انتقاد و تصحیح شما صورت صحیح به خود می گرفت .

    گوهر ناسفته : مرورید ّ بکر و سوراخ نشده ، کنایه از مضامین بکر و دست اوّلی که در شعر به کار گرفته شود .

    معاني ابيات غزل(204)

    (1) به ياد آن زمان ،كه در پنهاني نگاه عنايتي به ما داشتي و علامت ونشانه محبت تو از چهره ، آشكار و در صورت ما نقش بسته بود.

    (2) به ياد آن زمان ، كه نگاه تند و وسرزنش آميز چشمت ، مرا از پاي در مي آورد و (بلافاصله ) لب شيرينت به مانند معجزه حضرت عيسي كه مرده را زنده مي كرد، به من روح تازه يي مي بخشيد.

    (3) به ياد آن زمان كه در نشست خودماني كه به جز من ويار ، ديگري نبود، باده بامدادي زده و توفيق الهي مارا همراهي مي كرد.

    (4) به ياد آن زمان كه شمع نوراني چهره ات نور شادي مي پراكند و اين دل رنج كشيده ام پروانه آسا بر گرد آن پرواز در مي آمد.

    (5) به ياد آن زمان كه در آن گردهمايي هاي شادانه با نيك خوبان، تنها كسي كه از روال ادب خارج شده و خنده هاي مستانه سر مي داد ، شراب بود ( كه از ساغر به پيمانه جاري مي شد).

    (6) به ياد آن زمان كه به هنگام درخشيدن باده ياقوت فام پياله ، ميان لعل لب تو و من گفتار ها وكردارها صورت مي گرفت.

    (7) به ياد آن زمان كه چون محبوب من كمر همت به عزم سفر مي بست ، ماه نو در ركاب او، به مانند قاصدي به جاي نعل سمند اورا كمي پيمود.

    (8) به ياد آن زمان كه ساكن خرابات و مست و بي خود بودم و آن حضور قلبي را كه امروز در مسجد فاقد آن هستم ، در آنجا مي داشتم.

    (9) به ياد آن زمان كه با صلاحديد و تصحيح شما ، مضامين بكر اشعار حافظ صورت صحيح به خود مي گرفت.

    شرح ابيات غزل(204)

    وزن غزل: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان

    بحر غزل: رمل مثمن مخبون اصلم مسبغ

    *

    حافظدر اوايل حكومت شاه شجاع از كمال او برخودار و صدر نشين مجلس شعر و ادب و شب نشيني هاي او بود و بحث و اظهار نظرهاي انتقادي فيما بين آن دو درباره محسنات كلام و مضامين شعري و تأييداتي كه اكثراً شاه شجاع از اشعار حافظ به عمل مي آوردزبانزد خاص و عام و عاملي براي برانگيختن حسادت ديگر شاعران و ملازمان حضور بود . اما بتدريجدر اثر همصدايي مخالفين او از متشرعين ريايي كه در اشعارش مورد تحقير قرار مي گرفتند و حسوداني كه قرب مقام حافظ در دربار آنها را رنج مي داد از يكطرف و مخالفتي كه صاحبان شريعت با نحوه بي بند و باري خود شاه شجاع داشتند از طرف ديگر، نظر شاه نسبت به حافظ تغيير يافت و اين مقدمه تغيير سياست ظاهري شاه شجاع بود . در اين برهه از زمان كه حافظ به مانند سابق مورد محبت ظاهري شاه نبود بر حافظ سخت مي گذشت و اين غزل مربوط به اين دوره از زمان يعني اواسط سلطنت شاه شجاع به بعد مي باشد. شاعر در بيت مطلع اشارهيي به رقم مهري دارد كه در چهره اش پيدا بودو اين مضمون معناي خاصي دارد كه سبب شده است تا بعضي از حافظ شناسان محترم به غلط آن را به صورت كلي گرفته و حافظ را طرفدار آيين مهر پرستي بدانند. توضيح آنكه همانطور كه امروزه در ايلات هر ايلي با رقم و علامت مخصوصي احشام خود را علامت گذاري مي كنند تا به آساني شناخته شوند در گذشته هاي دور ، مانند بعضي زا اقوام امروزي افريقا چنين مرسوم بوده كه مهر پرستان علامتي در صورت خود بجا مي گذاشتند و حافظ كه در مطالعه تاريخ باستاني كشورش ايران و تاريخ تمدن همسايگان مطالعاتيبه سزا داشته اين رويداد را به صورت مضموني در اين بيت مي آورد و تمام همت او بر اين مصروف بوده كه كلمه مهر را كه هم به معناي محبت و هم به معناي خورشيد است در اشعارش طوري به كار گرفته شود كه مهارت واشراف اورا بر محاسن بديعيكلام نمايان سازد و گرنه كسي كه مفاد آيات قرآني را چنان در مي يافته كه حتي تا به امروز هم از مفسرين سطحي نگر پيشي دارداز زمان مهر پرستي و ستاره پرستي فاصله بسيار زياد دوري شده است . شاعر دربيت هشتم مطمئناً كلمه مسجد را به كار گرفته و آنها كه در گذشته به تعابير غزلهاي حافظ ناآشنا و بي عقيده بوده اند بغتتاً كلمه مسجد را در اين غزل دور از ذهن خود يافته ودست به تغيير آن زده اند در صورتي كه در عين حال كه شاعر اين غزل را برحسب ظاهر در حسرت ايام خوش گذشته سروده به اين نكته اشارت دارد كه ياد ايامي به خير كه علانيه خرابات نشين بودم و كسي در ميخانه ها را نبسته بود تا مثل امروز كه من مجبور شدم مسجد نشين شوم وصد حيف كه آن حضور قلب و حالت معنويت آن روز را امروز ندارم . شاعر صراحتاًدر بيت مقطع غزل از تبادل نظرهايي كه در شعر وادب بين او و شاه شجاع در گذشته معمول بوده است ياد كرده و حسرت آن روزها را مي خورد .
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا