غزلیات حافظحافظ

غزل ۱۸۳- دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادندواندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردندباده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمالکه در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجبمستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت دادکه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزداجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بودکه ز بند غم ایام نجاتم دادند

 

غزل ۱۸۳

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

29 دیدگاه

  1. یکی از دوستان در مجلسی صحبت میکرد و اسرار عجیبی داشت که حافظ را شرابخوار معرفی نماید و ابراز میداشت که ایشان (حافظ) تجربه این کار را به خوبی داشته و حظ و بهره ای ازین امر داشته است.
    چندی پیش که این غزل را میخواندم تحول و آشوب عجیبی در دلم برخاست و یاد عرایض آن دوست کم لطف افتادم.
    بعید کسی تا پاسی از شب را به شرب خمر و در مجلی عیش زمینی بگذراند و صبح خمار برخیزد و از سر خماری و آشفتگی حال بسراید که “دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند”.
    بله حافظ یقینا تجربه این امر را داشته است ولی نه ازین دست باده ها

  2. ببین دوسته من ، اینکه یک نفر از نقطه نظر خودشون و بدون دلیل چیزی رو به کسی نسبت بدن، قابل بحث نیست. حیف از شما نیست که بدونه دلیل به توضیحات نا به خردانه کسی گوش کنید؟ در خارج از کشور، دوستان غربیمون وقتی چیزی رو میخوان بیان کنند، سالها تحقیق میکنند. لطفآ با اطلاعات نادرست، چیزی رو به زبون نیارین.
    با تشکر

  3. دوستان بخدا شراب چیز بدی نیست و انسان رو از رذایل این دنیا آزاد میکنه به نظر من حافظ شراب میخورده ولی نه مثل این آدمایی که امروز خرمست میکنن دادو بیداد راه میندازن من خودم به شخصه وقتی شراب میخورم اشعار حافظ واقعا بهم حال عجیبی میده

  4. شكي نيست كه حافظ از عرفاي بزرگ عصرخودبوده ومراد از باده اي كه دراشعار خود آورده باده عشق بوده و چون در عرفان عشق مختص ذات احديت معبود ازليست به هيچ وجه نميتوان حافظ را شرابخوار دانست. در ضمن فرض محال كه شراب خوار باشد در اين صورت چگونه اشعار عارفانه ميسروده است؟ مثل اينست كه از پزشك عمومي بخواي كه جراهي مغز انجام بده. وقتي درموردش تخصص نداره حتي درموردش اظهار نظر هم نميتونه بكنه.

  5. شراب روح انسان را نجس میکنه. این حرف من نیست حدیث پیامبر اکرم است . برای آقا بابک که انقدر با افتخار از شراب خوردنش صحبت کردن با تمام وجودم متاسفم.

    1. عزیزم شرای نجس نیست و ۱۳ سال اول اسلام هم حرام نبوده اما به دلیل اینکه مردم شرای مینوشیدن و از خود بیخود میشدن و مثلا پشت به قبله نماز میخواندند یا کارهای دور از شان و منزلت یک انسان مسلمان را انجام میدادند در سال ۱۳ ه ق پیامبر خوردن انرا حرام اعلام کردن

      1. سلام،ببخشید میخوام کنار سایر دوستان اظهار نظر کنم.ولی حرف یاسمن خانوم در خصوص شراب کاملا اشتباهه.وقتی پیامبر اکرم مبعوث میشن شراب خواری بین اعراب خیلی رواج داشته،به خاطر همین برای تأثیر بهتر و فهم بیشتر اعراب حرام کردن خوردن شراب سلسله وار بوده و تماما توی قرآن اومده.به این صورت که اول گفته شد نخوردن شراب بهتره،بعد گفته شد ضررای زیادی داره،بعد کاملا از اساس شراب رو حرام اعلام میکنه.نجس بودن شراب هم از همون ابتدا توسط روایات تایید شده.با یه پرسش کوچیک متوجه میشید.
        یاعلی

  6. حافظ تو همه غزلیاتش از شراب
    ، می ، باده ، جام ، مستی حرف زده ولی فکر نمیکنم منظور حافظ شرابی که ما میشناسیم باشه . شراب حافظ شراب معرفته شرابه نور و حکمته .

  7. توجه! توجه! این مطلب میتونه خیلی از مشکلات شمارو با حافظ حل کنه!
    سلام به همگی.
    دوستان تا حالا دیدین یکی خیلی بدش از یه چیزی ( شراب ) میاد، اما وجود یک صفت یا ویژگیه خواص ( مثل مستی و بی خود از خود کردن انسان ) توی اون چیز باعث میشه که همون شخص با تمام تنفری که از چیزه داره، اما باز هم در طول زندگی اسم اون چیز رو همراه خودش داره، اما نه خود اون چیز!
    مثل حافظ!!!!!!!!!!!!!
    حافظ در طول زندگی لب به شراب نزد، اما وجود این ویژگی تویه شراب که انسانو از خودش بیخود میکنه و به عبارتی به عالم هپروت میبره، باعث شده که حافظ در طول شعر های خودش که سرشار از مستی و از خود بی خود شدن در مقابل جلوه ی ذات الهی هستن، شراب رو مصداق و نمونه ی خودش قرار داده تا مردم با خوندن ابیاتش بتونن مقداری از حالت های از خود بی خود شدن در مقابل جلوه ذات الهی رو درک کنن!
    با تمام عشقی که نسبت به حافظ دارم باید بگم که: حافظ با استفاده از کلمه شراب و مستی باعث شده که خیلی از مردم باخوندن ابیاتش به اشتباه بیافتن!
    درضمن شعر بالا هم در مورد حضرت علی (ع) خونده، میتونین تفسیر این شعر رو از اینترنت پیدا کنین. اونجا که میگه: آن شب قدر که در آن آب حیاتم دادند، و حضرت علی در شب قدر به شهادت رسید!!!!!

  8. بهلول
    حكایت 1

    روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟

    بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی.

  9. سلام .
    داستانی رو براتون تعریف کنم که خالی از لطف نیست.
    من برادری دارم که روزی تصمیم گرفت با دوستانش به قصد تفریح به هند برن.
    مدتی که اونجا به سیاحت مشغول بودند از قضا با عارفی آشنا می شن و بماند که
    اون عارف از چه مسائلی صحبت میکنه، به اینجا میرسه که اخوی ما متاثر از سفر
    و به غایت متحول، هر آنچه شنید و دید رو به من هم انتقال داد.
    این شد که تصمیم گرفتم مدتی (۴۰ روز) مراقبه کنم و متارکه ی هر چیزی که پیش تر انجام میدادم (از جمله نوشیدن می، چرا که طبق صحبت اون دوستمون، مِی، کالبد معنوی انسان رو تخریب میکنه).

    شبی که تصمیم به چنین کاری گرفتم، تفالی زدم به حافظ که غزل شماره ۳۵۰
    اومد با این مضمون که:

    به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
    بهار توبه شکن می‌رسد چه چاره کنم؟
    سخن درست بگویم نمی‌توانم دید
    که مِی خورند حریفان و من نظاره کنم

    حالا به نظر شما حافظ کدوم می مد نظرش بوده؟؟

  10. دوستان من ……… شاعر برای شاعر شدن چه چیزی باید به شنونده ابراز کنه …..
    مگه حافظ برای حافظ شدن از گل و بلبل برای نشان دادن سمبلی ازعاشق و معشوق استفاده نکرده ؟ همینطور از شراب هم برای بیخود شدن از خود در اشعارش استفاده کرده ….. غیر از این مگه از چه معجونی می توانست استفاده کنه که در این دنیا باشه و خیلی از آدمها هم آن را تجربه کرده باشند . بحث بر شرابخوار بودن یا نبودن شاعر نیست . بحث اینست که دستاویز شاعر اینهاست وگرنه او ابزاری برای رساندن رسالت خودش به شنونده اش نداره .حالا گیریم شرابخوار هم بوده . این از امتیازات حافظ چیزی را کم نمی کنه . بسیار شرابخوار در دنیا بودند که حافظ نشدند . آنچه او را به این درجه رسانده نبوغ ذاتی اوست . که شما می بینید در یک کلمه چقدر استعاره بکار می بره .
    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادند
    دیرگاهیست که من در حالی که همه درخواب بودند ( سحر، ظلمات ، جهل ) به هشیاری رسیده ام .
    و در آن تاریکی ظلمانی وحشت زا ، که همه در غفلت و بی خبری بودند .من به هشیاری رسیده ام . ( حال می خواهد از شراب باشد و یا چیز دیگر ) مهم هشیاری و بیداری است که درمن بوجود آمده . و چه مبارک بود آن لحظه ( مبارک سحر ) که آب حیات ( شراب ) یا عصاره هشیاری ( هرچه می خواهید فکر کنید . ) را نوشیدم .

  11. ضمن احترام به نظر همه دوستان
    من دکترای ادبیاتمو از دانشگاه فردوسی مشهد گرفتم. حالا نظر خودمو در رابطه با این موضوع میگم:
    به نظر من اشعار این اسطوره فارسی زبان خیلی والاتر ازینه که بخواد تن به ابتذال شرابی بده که جسم رو مست میکنه نه روح رو. وجه تسمیه حافظ اینه که اون در سنین خردسالی شروع به حفظ قرآن میکنه و خیلی زود حافظ قرآن میشه. برای مثال در بیت پایانی یکی از غزلاش میگه:
    عشقت رسد بفریاد ار خود به سان حافظ / قرآن ز بر بخوانی با چهارده روایت.
    پیشنهاد میکنم حداقل ده دقیقه به معنی این بیت فکر کنین اگرچه که ارزش ساعتها تفکر رو داره. در رابطه با موضوع غزل “دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند…” باید بگم که حافظ این غزلو فقط و فقط در رابطه با سوگ حضرت امیرالمومنین سروده و مصراع به مصراعش هم معنایی خارج ازین موضوع نداره. امیرالمومنین در شبی که ضربت خوردند حدیثی با مضمون رهایی از ذات و تجلی یافتن صفات فرمودند که حافظ میگه:
    بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند / باده از جام تجلی صفاتم دادند.
    و همونطور که دوستان اشاره کرده بودن مصراع هایی مثل “دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند” یا “چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی / آن شب قدر که این تازه براتم دادند” دقیقا قرابت با موضوع شهادت این حضرت و مصادف بودنش رو با شب قدر نشون میده. اگه بخوام تمام بیتاشو تفسیر کنم قد یک مقاله میشه. ولی اگه بعضی از دوستان تمایل داشتن میتونن سوالاشونو با ایمیلم در میون بذارن. خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم.
    ولی در کل خواستم ازتون خواهش کنم که سعی کنین یکم با دید وسیع تر به نابغه ها و شاهکارهاشون نگاه کنین. سعی کنین حافظ رو بشناسین و بشناسونین.
    پیروز باشید: امیرمسعود
    arastoo1385@yahoo.com

    1. جناب آ قآى دكتر سلام
      لطفا شما كه استاد ادبياتيد به علاقمندان به تمامى علوم بفرمائيد كه كلام عرفا كلام حكمته و قالب شعرى تنها قالبيست كه در آن ميتوان با كمترين كلمات بيشترين بار معانى معنوى را منتقل كرد .سطح اين كلام بظاهر ادبيست و شعر گونه ولى اهل فن و سالكين طريقت عرفان لايه هاى ديگرى از اون رو ميبينند .حقير كه در تمام مدت عمرم فقط شاگردى بيش نبوده ام و نخواهم بود اصولاً كلام هيچكدام از عرفا نظير مولانا و شبسترى و عطار و سعدى و حافظ و خيام رو بهيچ عنوان در گروه ادبيات نميبينم و من همواره از اونها براى درك مفاهيم كشف نشده علوم فيزيك و شيمى و رياضى و زمين شناسى و زيست شناسى و روان شناسى و مديريت و تجارت و …خودشناسى و خدا شناسى استفاده ميكنم و هزار البته عقيده دارم كه صرفاً ادبى ديدن كلام حكمت بسيار بدوى ديدن ان و در واقع ظلم به آنست .علوم مكشوفه اى كه در آزمايشگاه به اثباط رسيده كه سهلست بلكه اين كلام از ماوراى آنها و در اصطلاح متافيزيك هم صحبت ميكنند ولى متاسفانه كمتر به اين ريسمان چنگ زده شده ممكنه كه در آغاز دركش سخت باشه ولى اگر پوينده اين راه شويم بهرحال اعماق بيشترى از مفاهيم علمى رو از اونها درك خواهيم كرد واين لذتيست كه نميتوان آنرا وصف كرد بمرور بصيرت بيشتر و بيشتر شده و در يك درجه اى متوجه ميشويم از يك بيت يا يك جمله در هر بار معناهاى متفاوتى دريافت كرده ايم و با اصرار و ثبات و تداوم در هر بار براى درك مفاهيم عميق تر مستعدتر ميشويم .پس اگر حتى كسى به علوم ديگرى علاقمنده اگر در طول فرصت حضورش در عالم امكان چنانچه از اين سرچشمه لايتناهى استفاده نكنه حقيقتاً بخش اعظم عمرش رو مفت باخته .

  12. دوستان سلام، اینکه حافظ میخوار بوده نادرست است، زیرا که اگر ما از لابلای اشعارش قضاوت کنیم، عادلانه نیست، زیرا که منظور از می همان شیفتگی باتنی و شراب طهور است؛ و از طرف دیگر اگر ملاک همان ذکر شراب در اشعارباشد پس شعرای دیگر همتنند خیام، سعدی، هاتف اسفهانی، ناصر خصرو بلخی، سنایی غزنوی و امثال اینها صدها شاعر دیگر نیز در ضمره شراب خواران باید محسوب کرد که عادلانه نیست و نمی شود گفت که همه در میخوارگی می سرودند…
    از جانب دیگر شعر بالا در وصف حضرت علی هنگام شمشیر خوردن به سر مبارکش و به تفسیر از حدیث «فضت و رب الکعبه» سروده شده که مولا تز خدا ابراز تشکری می کند.
    امید که گوشه ی از مطلب را روشن توانسته باشم.

  13. من فکر نمیکنم که حافظ شراب خوار بوده باشه ولی چیزی که در مورد اشعار حافظ برام جالبه اینه که وقتی به نیت تفال میری سراغش هر نیتی که داشته باشی جوابی که بهت میده وصف حال خودته حالا تو هر حال و هوایی که باشی.

  14. قطعن منظور حافظ از مطلع غزل قبلی که میگه «دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند، گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند» این نمیتونسته باشه که خدا هم میگساری میکرده برای فرشته هاش،
    بی شک پیام بیت وجود اِشق در خلقت آدمی بوده و حضرت حافظ با بهره گیری از میخانه و مستی و پیمانه اشاره به دلایل غیر مادی داشته….

    و بیت دیگه ای هم هست؛
    «لب از ترشح می پاک کن برای خداکه خاطرم به هزاران گنه موسوس شد»
    به وضوح منظور حافظ پیداست و روشن تر اینکه تو بیت بعدی میگن؛
    «کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمودکه علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد»
    این میتونه همون اشاره ی حافظ به تفاوت معانی باشه!

  15. شراب = آگاهی
    می =آگاهی
    ساقی = خدا
    مستی = ارتباط (اتصال)
    سحر = نقطه ایی که از ناگاهی به سمت روشنایی و آگاهی قدم برداشته می شه – ظلمت = نااگاهی – اب = اگاهی – حیات = عامل جاودانگی
    تمامی این بزرگواران عارف بودند و مستی زمینی نداشتن ولی ما چون درکی ازشون نداریم به اندازه خودمون اینها رو پایین می اوریم که بتونیم درکی ازشون داشته باشیم چون ماها مستی برامون فقط زمینی این مستی خودمون رو هم به این ها نصبت می دیدم چون درکی بیشتر ازاین ندارم
    به امید توفیق الهی

  16. دو ستان من واقعا متاسف شدم منظور حافظ ان شراب الهی و تجلی شدن صفات الهی است و او ان راشایسته خود می داند و هیج گاه خداوند شراب دنیایی که مایه زشتی کثافت درونی و ظاهری است را به حافظ عطا نمی کند و این تحمت بس بزرگ به حافظ است که خود عارفی بزرگ بوده است

  17. چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.
    چرا اکثر دوستان اصرار دارند تمام اشعار حافظ را از جنبه عرفانی تعبیر کنند مگر شراب خوردن حافظ چه اشکالی دارد.چرا ما همیشه سعی میکنیم انچه که با معیار های اعتقادی مان جور در نمیاید را به کل منکر میشویم.چرا فکر میکنیم اگر کسی شراب مجازی خورده حتما نمیتواند شراب الاهی را هم بچشد.به قول خیام:
    گر می نخوری طعنه مزن مستان را
    گر توبه دهد توبه کنم یزدان را
    تو فخر بدین کنی که من می نخورم
    صد کار کنی که می غلام است آن را
    البته که حافظ رند است و به صراحت خیام سخن نمیگوید و بهانه به دست ظاهر پرستان نمیدهد.
    حافظم در مجلسی دردی کشم در محفلی بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم
    هرچند اشعاری از حافظ هم هست که به هیچ ترفندی نمیتوان از آن تعبیر عرفانی بیرون کشید:

    چه شود گر من و او چند قدح باده خوریم
    باده از خون رزانست، نه از خون شماست
    یا
    در میخانه ببستند، خدایا مپسند
    که در خانه تزویر و ریا بگشایند

  18. حضرت حافظ میفرمایند:
    به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
    این بدان معنی است که اگر حضرت دوست ( پیر مغان) خواست با شرابی که به اصطلاح حرام است سجاده ات را رنگین کن .
    یعنی هر انچه خدا بخواهد ان کار را انجام بده

  19. حسین بن منصور حلاج را درظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذرافتاد.
    جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.
    حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بردهان برد.
    جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند،
    حلاج گفت؛ آنهاروزه اند و برخاست.
    غروب هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما.
    شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که تو روزه شکستی.
    حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم, اما دل نشکستیم..”

    ”آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
    آن توبه صدساله به پیمانه شکستیم

    از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
    ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم”

    به نظرتون مولانا هم اینجا منظورش مستی و شراب ظاهری بوده یا…. ؟

  20. المنت لله که در میکده باز است
    و آن مى که در آن جاست نه از روی مجاز است
    لطفا کسانی که می گن می حافظ فقط عرفانی بوده به کتاب شاملو درباره اشعار حافظ مراجعه کنند
    وکسانی که می گویند که حافظ هم می می خورده و مسجد می رفته برای درک بهتر به کتاب از کوچه رندان دکتر عبدالحسین زرین کوب مراجعه کنند

  21. آفت جان ما مطلق گرایی و مقدس سازی است . دوست داریم که انسان ها و شخصیت های مورد علاقه مان را یک سوپر انسان و فراتر از اشتباه بدانیم . زندگی بدون غزلیات حافظ برای من ناممکن است واین را عرض کردم تا میزان علاقه ام به حافظ را گفته باشم . ولی فراموش نکنیم که حافظ یک انسان بوده ، عاشق شده ، شکست خورده ، باده نوشیده و حتا از بیم طلب کاران در خانه تورانشاه بست نشسته …
    غزلیات حافظ تک بعدی نیست و به تعداد خوانندگانش تفسیر دارد . این که حافظ باده نوشیده باشد چیزی از ارزش های این شاعر دانشمند و تکرار نشدنی نخواهد کاست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا