غزلیات حافظحافظ
غزل ۱۶۹- یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد | دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد |
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست | خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد |
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی | حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد |
لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست | تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد |
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار | مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد |
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند | کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد |
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست | عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد |
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت | کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد |
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش | از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد |
سلام
بسیار از این سایت لذت بردم و استفاده کردم.
تنها نکته ای که به نظرم بسیار ضرئری اومد امکان جستجو در اشعار هست که بسیار کاربرد خواهد داشت.
با احترام
آلبوم بیداد _ محمد رضا شجریان
با سپاس از این سایت با ارزش و زحمات فراوان شما برای ارائه چنین سایت با کیفیتی
این غزل در نغمه استاد شجریان شنیدنی است و به راستی چقدر روزگار ما با حال و زمان سراییدن این شعر چون در از زبان حافظ همتاست
http://www.4shared.com/file/bgkpAPor/yaari_andar_kas_nemibinim.mp3.html
خواجه می فرماید: ای صاحب فال! ازتغییر و دگرگونی احوال دنیا،غمگینی وشکایت داری.انگار مردم حق دوستی را فراموش کرده اند.پس تابش خورشید و تلاش و کوشش باد وباران چه شده،یعنی مروت واحسانی دربین مردم به چشم نمی خورد.
خواجه خطاب به خود اما برای تنبیه شما ودیگران می فرماید:ای حافظ!اسرار الهی را کسی نمی داند،ساکت باش وحرف نزن،وسوال نکن .یعنی تغییرات وتحولات ممالک عالم رااز کارهای نهانی خدا،یک سرّ غریب و یک امر عجیب بدان وسکوت کن.برای اینکه به حقیقت این امرجز خدا کسی واقف نیست.دنیا همینطور آمده وهمینطور هم خواهد رفت.مگر قضیه«العالم متغیّر»را نخوانده ای؟!و شما ای صاحب فال:«تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»یعنی عبرت گیر ودر راه هدف ناامیدی نشان نده.زیرا تلاش و امید لازمه ی زندگی و حصول سعادت است.بکوش تا به آن دست یابی و ان شاءالله موفق باشی
معاني لغات غزل (169)
ياران را چه شد: ياران را چه شده است؟، براي ياران چه اتفاقي افتاده است؟
دوستي كي آخر آمد: كي راه و رسم دوستي وَر اُفتاد(برافتاد) ؟
دوستداران را چه شد : براي دوستداران و عاشق پيشه ها چه اتفاقي افتاده است؟
آب حيوان :آب حيات كه در شهر ظلمات در شمال زمين به صورت چشمه يي زلال جاري و خضر از آن نوشيده عمر طولاني يافت.
خضر فرخ پي: خضر مبارك قدم كه هر كجا پا مي نهاد زمين سر سبز مي شد.
باد بهاران را چه شد: برسر باد بهاران چه آمد؟
كس نمي گويد: ديگر كسي نمي گويد.
ياري، داشت حق دوستي: (ياري با ياء وحدت) يك يار حق دوستي
داشت.
حق شناسان: دوستان حق شناس.
چه حال افتاد: چه پيش آمد، چه روي داد.
كان مروت: ( اضافه تشبيهي ) مروت به كان ( معدن لعل) تشبيه شده است.
شهر ياران: در مصراع اول بيت پنجم به معناي شهر و ويار دوستان و در مصراع بعد به معنادي پادشاهان.
گوي توفيق و كرامت: (اضافه تشبيهي ) توفيق و كرامت به گوي تشبيه شده.
در ميان افكنده اند: در ميان ميدان بازی افكنده اند.
سواران: سوار كاران چوگان باز.
عندليب : بلبل
هزاران : بلبل ها.
زهره :ستاره زهره كه به مطرب و ساز زن فلك مشهور است.
ساز: آهنگ.
عود: آلت موسيقي و آن سازي است مشابه بربط با كاسه كوچك پوستي.
مگر عودش بسوخت: مگر عودش را بسوازنيد ، كنايه از سوزانيدن ادوات موسيقي داني كه با توبه از كار مطربي دست مي كشيده است.
ميگساران را چه شد: بر سر ميگساران چه آمده است؟
از كه مي پرسي: اين سؤال را از چه كسي مي كني ؟
معاني ابيات غزل( 169 )
(1) همدري و امداد در كسي مشاهده نمي كنيم، ياران را چه شده است؟ كي راه و رسم دوستي به پايان رسيدو بر سر مهرورزان چه آمده است؟ (2) چشمه آب حيات تيره رنگ شد . خضر خوش قدم كجاست گل از رنگ طبيعي خود بر گشت و پژمرده شد . بر سر نسيم بهاري چه پيش آمده است؟
(3) هيچ كس نمي گويد كه يكنفر دوست، حق و حقوق دوستي دارد . براي دوستان حق شناس چه پيش آمده و دوستان ر ا چه شده است ؟
(4) سالي چند مي گذرد كه از معدن جوانمردي لعلي و گوهري بيرون نيامده است. در تابش خورشيد و تغييرات سازنده باد و باران چه دگرگوني پيش آمده است؟
(5) اين شهر وديار ، سرزمين ياران و ياوران بود. راه ورسم مهربان كی به پايان رسيد و بر سر پادشاهان چه آمد؟ (6)كسي براي ربودن گوي كاميابي و بزرگواري كه درميان ميدان بازي رها شده است به ميدان نمي آيد براي سواركاران چوگان باز چه پيش آمده است؟
(7) صد هزار گل شكفته شد و مرغي به نغمه سرايي نپرداخت . براي بلبلان چه پيش آمده و كجا هستند؟
(8) ستاره زهره در فلك از ساز زدن افتاده است. آيا عودش را سوزانيده است؟ هيچ كس شور ودر حال عشق و مستي ندارد . بر سر ميگساران چه آمده است؟
(9) حافظ ، كسي بر اسرار خداوندي آگاهي ندارد ، خاموش باش . از چه كسي مي خواهي بپرسي كه براي گردش روزگار چه پيشامدي كرده است.
شرح ابيات غزل( 169)
وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر غزل: رمل مثمن محذوف
*
در زمان اتابكان فارس در محلات شيراز، (كلوها) يعني كلانتري هايي مي زيستند كه با راه ورسم جوانمردي عهده دار حراست محلّه خود بودند.
اين اشخاص اكثراً خوشنام ومورد قبول عامه و با روحانيون شاخص محله هم عقيده و هم گام بوده و در مواقع ضروري ، با قيام و خيزش خود جلوي تجاوزات مدعيان حكومت و حمله كنندگان به شهر شيراز يعني شهر وديار خود را مي گرفتند.
در زمان آل اينجو ، اين كلو ها يكبار به نفع سلطان غياث الدين كيخسرو و دوبار به نفع شاه ابو اسحاق قيام كرده و حافظ شاهد و ناظر اين اتفاقات بوده است. بعد از تسلط امير مبارزالدين بر شيراز و قتل شاه ابواسحاق ، دوره ناكامي و پريشان حالي حافظ شروع مي شود و او اين غزل را در زمان حكومت خفقان آور امير مبارزالدين سروده كه به منزله صداي اعتراض كه شاعر آزاده و آزاد انديش و هر بيت آن بيت آيينه تمام نماي اوضاع و احوال آن زمان است.
گويا حوصله شاعر از اينكه هيچ كس را ياراي مقابله با اين حاكم زور گو نيست به سر آمده و اين غزل انقلابي و تحريك آميز را سروده تا شايد در سرشوري بيافريند و مبارزي در برابر امير مبارزالدين سر از جاي بر دارد . وجود اينگونه غزلها در ديوان حافظ دليل بر مردمي بودن او و جرأت و شهامت اين سخنور آزاده است كه شايد در تمام ديوانهاي شعراي معاصر او بيتي از اين دست را نتوان يافت و از آنجا كه معيار ارزش شعرا و گويندگان ونويسندگان هر دو ر و زمانه ، بسته به ميزان سروده و گفته نوشته اند . با توجه مطالعه دقيق اين غزل ، ما پي به شخصيت واقعي حافظ و شجاعت ذاتي او مي بريم .
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
با سلام.
شرحی بر غزل(یاری اندر کس نمی بینم…) حافظ:
حافظ غریب در این غزل با زبانی بلیغ حس و حال امام حسین را در عصر عاشورا شرح میدهد! از بی وفایی کوفیان میگوید! از گوی توفیق که همان شهادت است که در میدان نهاده اند و کسی آن را طلب نمیکند، میگوید! از کوفیان که میگوید که ازباغ های پرمیوه خود برای امام حسین نوشتند و وعده هزاران هزار سپاه را دادند، و سرانجام حضرت را تنها گذاشتند! این شعر به عیان زبان حال سیدالشهداست در عصر عاشورا!
یا علی/ یا حسین مطلوم
علیرضا
با سلام و احترام
با نظر آقای علیرضا کاملا موافقم . این شعر به وضوح معنای عبارت معروف حضرت سیدالشهدا(ع) : ” هل من ناصر ینصرنی” را به ذهن متبادر می سازد. علاوه بر این، عبارت ” خون چکید از شاخ گل…” در بیت دوم، تصویر سر مبارک آن حضرت را بر نیزه در حال چکیدن خون در ذهن خلق می کند. بی گمان خون چکیدن از شاخه گل آنقدر رقت انگیز و درد آور است که به نظر نمیرسد برای چیزی جز آن حادثه سروده شده باشد.
السلام علیک با ابا عبداالله
سلام بر دوستان عزیزم…
پیشنهاد میکنم آلبوم بیداد استاد شجریان را با همین شعر بشنوید…
کل یوم عاشورا