غزلیات حافظحافظ
غزل ۱۲۵- شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد | بنده طلعت آن باش که آنی دارد |
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی | خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد |
چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب | که به امید تو خوش آب روانی دارد |
گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا | نه سواریست که در دست عنانی دارد |
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی | آری آری سخن عشق نشانی دارد |
خم ابروی تو در صنعت تیراندازی | برده از دست هر آن کس که کمانی دارد |
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز | هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد |
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف | هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد |
مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای | هر بهاری که به دنباله خزانی دارد |
مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش | کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد |
نتيجه تفال :
1- خواجه در بيت 1-4-7- زيبا فرمده است ( آن زيبانمي باشد که مويي مشکين و دلربا و کمري باريک و موقر دارد بلکه دلبسته به مهر رخسار کسي باش که لطيفه اي از زيبايي دارد که غير قابل توصيف است ) ( کمان ابروي تودر تير افکني بر هرکمان افکني برتري دارد ) ( کسي درراه عشق به مبداء هستي بي گمان آگاه راز نشد بلکه هر کسي به اندازه فکر و برداشت خود از عشق و معرفت آگاهي و تصوري دارد )
2- اگر او متناسب و خوبست جنابعالي نيز از محاسن عديده اي برخوردار مي باشيد که بايد ارزش و اهميت خود رادست کم نگيريد و هزاران نفر خواستار لطف و ملاحت جنابعالي هستند ولي متاسفانه شما اجازه ابراز به آنها نداده ايد پس با انديشه عمل کنيد که زمان بروفق مراد شما مي باشد و بيش از اين خود را زبون او جلوه ندهيد
3- از اينکه همه را محرم اسرار خود مي دانيد چندان کارخوبي نيم باشد زيرا سخنان شما را خمل برغرور و تکبر مي کنند در حالي که جنابعلي با خلوص نيت سخن مي گويي از زندگي خوبي برخوردار هستيد آن را با مسايل پيش پا افتاده خراب نکنيد
4- اين نيت با کمي حوصله و دور انديشي و سرعت عمل ودقت کاملاً قابل اجراست و جاي هيچ گونه نگراني نمي باشد مسافر حالش خوبست ولي درکارش گره افتاده که برطرف مي شود بيمار به حال خود م يماند خريد و فروش و تغيير شغل و مکان ضرورتي ندارد ويژگيهاي جنابعالي عبارتند از هنرمند خوشگذران بدبين حساس غير منطقي رفيق باز زندگي کردن با او مشکل است اهل حاشا اهل مسابقه و رقابت دو چهره مخترع دقيق عاشق جمع حسود پرحرف اهل مبالغه .
١ -زيبا،كسى نيست كه موى مشكين و كمرى باريك داشته باشد.بندهى چهرهى زيباى كسىباش كه جاذبهاى دارد.[آن،حالت و كيفيتى است غير ظاهرى و به اصطلاح غير فيزيكى كه نمىتوانآن را توصيف كرد.جاذبه و جذابيت معادل نسبتا مناسبى براى آن است.مىگويد:اصل زيبايى،جذابيت است.روى و موى و قد و قامت در مرحلهى دوم مطرح است.]
٢ -گر چه شيوهى حوران و پريان بهشتى بسيار نغز و دلپسند است،اما زيبايى واقعى و لطافت
واقعى،همان است كه فلانى از آن برخوردار است.
٣ -اى دلبرى كه چون گل خندان شاداب هستى،چشمهى چشم مرا درياب كه به اميد ديدن چهرهى زيباى تو آب روانى دارد.[چشم خود را به چشمهاى پر آب تشبيه مىكند و گل خندان،استعارهاز دلبر است. يعنى دلبر را به گل خندان-كه شكفته و شاداب است-تشبيه كرده است.]
۴ -چه كسى مىتواند در زيبايى از تو پيش افتد،در حالى كه خورشيد در برابر چهرهى زيباى تو
عنان اختيار از كف مىنهد.[گوى بردن،كنايه از پيش افتادن و برنده شدن-با توجه به بازى چوگان-است.خورشيد را به سوارى مانند كرده كه در ميدان چوگان حسن و زيبايى،عنان از كف مىنهد و گوىرا مىبازد.حاصل كلام اين كه تو از خورشيد درخشانترى!]
۵ -سخنم،از وقتى كه تو قبولش كردى،آرامبخش دلها شد.(زيرا كه سخن من،سخن عشق است و) آرى،آرى سخن عشق نشانى دارد.
۶ -خم ابروى تو،مانند كمانى است كه در تيراندازى،كمان از دست همهى كمان داران ربوده
است.[يعنى تو با تير مژگانت حتى دلاوران را هم تسليم خود مىكنى.]
٧ -به يقين هيچ كس در راه عشق محرم راز نشده است.هر كسى به نسبت فكر خود،در اين باره
تصورى دارد.
8-در برابر خرابات نشينان،از كشف و كرامتهاى خود لاف مزن؛زيرا كه هر سخن وقتى و هر
نكته مكانى دارد.[يعنى از كرامت سخن گفتن در برابر ما كه خود عارف و اهل كرامتيم،از جانب تو كهمدعى كرامتى،سخن بىجايى است.]
٩ -پرندهى زيرك در چمن آن بهار كه گذراست و به دنبالش خزان از راه مىرسد،لانه نمىزند و
اقامت نمىكند.[مقصود اين است كه انسان زيرك به دنياى گذرا دل نمىبندد زيرا آن چه نپايد،دلبستگى را نشايد!]
10-به مدعى بگوييد:چيستان گويى و نكته پرانى خود را به رخ حافظ مكش!زيرا كه قلم ما نيز از
زبان و بيان قوى برخوردار است.
****
دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری
آن یعنی زندگی……عشق دلربایی هک شخص از کس دیگر