یا سندا لحاظه عاقلتی و مسکنی یا ملکا جواره مکتنفی و مؤمنی انت عماد بنیتی انت عتاد منیتی انت کمال…
بیشتر بخوانید »یک شفتالو از آن لب عنابی پر کرد جهان ز بوی سیب و آبی هم پردهٔ شب درید و هم…
بیشتر بخوانید »یکدم غم جان دار غم نان تا کی وز پرورش این تن نادان تا کی اندر ره طبل اشکم و…
بیشتر بخوانید »یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی شاگرد که بودی که چنین استادی خوبی و کرم را چو نکو…
بیشتر بخوانید »یاد تو کنم میان یادم باشی لب بگشایم در این گشادم باشی گر شاد شوم ضمیر شادم باشی حیله طلبم…
بیشتر بخوانید »همسایگی مست فزاید مستی چون مست شوی بازرهی از هستی در رستهٔ مردان چو نشستی رستی بر باده زنی ز…
بیشتر بخوانید »هم دل به دلستانت رساند روزی هم جان سوی جانانت رساند روزی از دست مده دامن دردی که تراست کان…
بیشتر بخوانید »همدست همه دست زنانم کردی دو گوش کشان همچو کمانم کردی خائیه بهر دهان چو نانم کردی فیالجمله چنان شد…
بیشتر بخوانید »هر لحظه مها پیش خودم میخوانی احوال همی پرسی و خود میدانی تو سرو روانی و سخن پیش تو باد…
بیشتر بخوانید »هرکس کسکی دارد و هرکس یاری هرکس هنری دارد و هرکس کاری مائیم و خیال یار و این گوشهٔ دل…
بیشتر بخوانید »