غزلیات حافظحافظ

غزل ۱۱۵- درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آردنهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندانکه درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار مابسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم استخدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سالچو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفتبفرما لعل نوشین را که زودش باقرار آرد
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظنشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد

 

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

  1. درد سر کشی: دچار سر درد خواهی شد.
    عماری دار: ساربان کسی که کاروان را راهنماست تا مقصد
    پیرانه سر : کنایه از زمان پیری به معنای هنگامی که سرش موی سپید پیری دارد.

  2.  ١ -درخت دوستى بكار كه ميوه و ثمره‌ى آن برآورده شدن آرزوى دل است.نهال دشمنى را بر كن؛زيرا كه رنج بى‌شمار به بار مى‌آورد.[دوستى به درخت و دشمنى به نهال مانند شده و جان كلام اين‌است كه:دوستى و عشق بورز و از دشمنى بپرهيز.]
     ٢ -هنگامى كه در خرابات مهمان هستى،با رندان(يعنى خرابات‌نشينان)با احترام و بزرگى رفتار
    كن؛و گرنه پس از پايان حالت مستى-اى عزيز من-به دردسر شرمندگى دچار مى‌شوى. [دردسركشى،ايهامى به سردرد پس از مستى هم دارد كه خمارى ناميده مى‌شود.]
     ٣ -شب همنشينى با رندان را غنيمت بدان؛زيرا كه عمر ما به سرعت مى‌گذرد و پس از ما آسمان‌
    همچنان مى‌گردد و شب و روز پى در پى مى‌آيد.
    4-به كجاوه دار ليلى كه گاهواره‌ى ماه را با خود حمل مى‌كند و اختيار گاهواره با اوست‌[و مى‌تواند
    آن را به هر سو ببرد]يادآورى و الهام كن كه كجاوه‌ى ليلى را از كوى مجنون و اقامتگاه او عبور دهد.[مهد ماه،استعاره از كجاوه‌ى ليلى است.يعنى كجاوه را به مهد و ليلى را به ماه مانند كرده است.در
    حكم است،يعنى در اختيار و تحت فرمان است.در دل اندازش:يعنى به دل او بينداز،الهام كن.جان‌كلام اين است كه:تو را به خدا قسم،كارى كن كه كجاوه ران ليلى،كجاوه را از محل زندگى مجنون‌بگذراند تا مجنون شايد ليلى را ببيند!]
     ۵ -اى دل،آرزوى جوانى كن،و گرنه طبيعت هر سال صدها گل مانند نسرين و صدها پرنده‌ى‌
    خوش‌صدا مانند بلبل مى‌آورد.[بهار عمر،يعنى جوانى،مقصود آن است كه جهان طبيعت هر سال باآوردن گل‌ها جوان مى‌شود.اين ماييم كه با آمدن بهار طبيعت،پير مى‌شويم.پس آرزو كن كه از بهارعمر-جوانى-برخوردار باشى!]
    6-چون دل من با گيسوى تو پيمان محبت بسته،تو را به خدا،از لب شيرين خود بخواه كه به او
    آرام و قرار بخشد.[با گيسوى تو پيمان بسته،تلويحا به اين معناست كه دلم اسير گيسوى تو و مانند آن‌پريشان است.]
     ٧ -حافظ،در اين سر پيرى از خدا مى‌خواهد و آرزو مى‌كند كه بر لب جويى بنشيند و دلبر سرو قدى‌
    را در آغوش بگيرد.[باغ،استعاره از زندگى و سرو،استعاره از دلبر سرو قد است.]
    ****
    دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا