غزلیاتسعدی

غزل ۳۲

تا بدین غایت که رفت از من نیامد هیچ کار

راستی باید به بازی صرف کردم روزگار

هیچ دست آویزم آن ساعت که ساعت در رسد

نیست الا آنکه بخشایش کند پروردگار

بس ملامتها که خواهد برد جان نازنین

روز عرض از دست جور نفس ناپرهیزگار

گاه می‌گویم چه بودی گر نبودی روز حشر

تا نگشتندی بدان در روی نیکان شرمسار

باز می‌گویم نشاید راه نومیدی گرفت

پیش انعامش چه باشد عفو چون من صد هزار

سعی تا من می‌برم هرگز نباشد سودمند

توبه تا من می‌کنم هرگز نباشد برقرار

چشم تدبیرم نمی‌بیند به تاریکی جهل

جرم بخشایا به توفیقم چراغی پیش دار

من که از شرم گنه سر برنمی‌آرم ز پیش

سر به علیین برآرم گر تو گویی سر برآر

گر چه بی‌فرمانی از حد رفت و تقصیر از حساب

هر چه هستم همچنان هستم به عفو امیدوار

یارب از سعدی چه کار آید پسند حضرتت

یا توانایی بده یا ناتوانی در گذار

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا