غزلیات سعدیسعدی

غزل ۶۱۲

جمعی که تو در میان ایشانی

زان جمع به دربود پریشانی

ای ذات شریف و شخص روحانی

آرام دلی و مرهم جانی

خرم تن آن که با تو پیوندد

وان حلقه که در میان ایشانی

من نیز به خدمتت کمر بندم

باشد که غلام خویشتن خوانی

بر خوان تو این شکر که می‌بینم

بی فایده‌ای مگس که می‌رانی

هر جا که تو بگذری بدین خوبی

کس شک نکند که سرو بستانی

هرک این سر دست و ساعدت بیند

گر دل ندهد به پنجه بستانی

من جسم چنین ندیده‌ام هرگز

چندان که قیاس می‌کنم جانی

بر دیده من برو که مخدومی

پروانه به خون بده که سلطانی

من سر ز خط تو بر نمی‌گیرم

ور چون قلمم به سر بگردانی

این گرد که بر رخست می‌بینی

وان درد که در دلست می‌دانی

دودی که بیاید از دل سعدی

پیداست که آتشیست پنهانی

می‌گوید و جان به رقص می‌آید

خوش می‌رود این سماع روحانی

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا