غزلیات سعدیسعدی

غزل ۵۶۹

حدیث یا شکرست آن که در دهان داری

دوم به لطف نگویم که در جهان داری

گناه عاشق بیچاره نیست در پی تو

گناه توست که رخسار دلستان داری

جمال عارض خورشید و حسن قامت سرو

تو را رسد که چو دعوی کنی بیان داری

ندانم ای کمر این سلطنت چه لایق توست

که با چنین صنمی دست در میان داری

بسیست تا دل گم کرده باز می‌جستم

در ابروان تو بشناختم که آن داری

تو را که زلف و بناگوش و خد و قد اینست

مرو به باغ که در خانه بوستان داری

بدین صفت که تویی دل چه جای خدمت توست

فراتر آی که ره در میان جان داری

گر این روش که تو طاووس می‌کنی رفتار

نه برج من که همه عالم آشیان داری

قدم ز خانه چو بیرون نهی به عزت نه

که خون دیده سعدی بر آستان داری

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا