غزلیات سعدیسعدی

غزل ۵۶۸

کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری

دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری

نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت

همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری

ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا

متحیرم ندانم که تو خود چه نام داری

نظری به لشکری کن که هزار خون بریزی

به خلاف تیغ هندی که تو در نیام داری

صفت رخام دارد تن نرم نازنینت

دل سخت نیز با او نه کم از رخام داری

همه دیده‌ها به سویت نگران حسن رویت

منت آن کمینه مرغم که اسیر دام داری

چه مخالفت بدیدی که مخالطت بریدی

مگر آن که ما گداییم و تو احتشام داری

بجز این گنه ندانم که محب و مهربانم

به چه جرم دیگر از من سر انتقام داری

گله از تو حاش لله نکنند و خود نباشد

مگر از وفای عهدی که نه بردوام داری

نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم

که تو در دلم نشستی و سر مقام داری

سخن لطیف سعدی نه سخن که قند مصری

خجلست از این حلاوت که تو در کلام داری

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا