مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۴۴ – فرستادن فرعون به مداین در طلب ساحران

چونک موسی بازگشت و او بماند

اهل رای و مشورت را پیش خواند

آنچنان دیدند کز اطراف مصر

جمع آردشان شه و صراف مصر

او بسی مردم فرستاد آن زمان

هر نواحی بهر جمع جادوان

هر طرف که ساحری بد نامدار

کرد پران سوی او ده پیک کار

دو جوان بودند ساحر مشتهر

سحر ایشان در دل مه مستمر

شیر دوشیده ز مه فاش آشکار

در سفرها رفته بر خمی سوار

شکل کرباسی نموده ماهتاب

آن بپیموده فروشیده شتاب

سیم برده مشتری آگه شده

دست از حسرت به رخها بر زده

صد هزاران همچنین در جادوی

بوده منشی و نبوده چون روی

چون بدیشان آمد آن پیغام شاه

کز شما شاهست اکنون چاره‌خواه

از پی آنک دو درویش آمدند

بر شه و بر قصر او موکب زدند

نیست با ایشان بغیر یک عصا

که همی‌گردد به امرش اژدها

شاه و لشکر جمله بیچاره شدند

زین دو کس جمله به افغان آمدند

چاره‌ای می‌باید اندر ساحری

تا بود که زین دو ساحر جان بری

آن دو ساحر را چو این پیغام داد

ترس و مهری در دل هر دو فتاد

عرق جنسیت چو جنبیدن گرفت

سر به زانو بر نهادند از شگفت

چون دبیرستان صوفی زانوست

حل مشکل را دو زانو جادوست

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا