غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۹۵۸

مطرب چو زخمه‌ها را بر تار می‌کشانی

این کاهلان ره را در کار می‌کشانی

ای عشق چون درآیی در عالم جدایی

این بازماندگان را تا یار می‌کشانی

کوری رهزنان را ایمن کنی جهان را

دزدان شهر دل را بر دار می‌کشانی

مکار را ببینی کورش کنی به مکری

چون یار را ببینی در غار می‌کشانی

بر تازیان چابک بندی تو زین زرین

پالانیان بد را در بار می‌کشانی

سوداییان ما را هر لحظه می‌نوازی

بازاریان ما را بس زار می‌کشانی

عشاق خارکش را گلزار می‌نمایی

خودکام گل طرب را در خار می‌کشانی

آن کو در آتش آید راهش دهی به آبی

و آن کو دود به آبی در نار می‌کشانی

موسی خاک رو را ره می‌دهی به عزت

فرعون بوش جو را در عار می‌کشانی

این نعل بازگونه بی‌چون و بی‌چگونه

موسی عصاطلب را در مار می‌کشانی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا