غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۷۸۲

گر شراب عشق کار جان حیوانیستی

عشق شمس الدین به عالم فاش و یک سانیستی

گر نه در انوار غیرت غرق بودی عشق او

حلقه گوش روان و جان انسانیستی

گر نبودی بزم شمس الدین برون از هر دو کون

جام او بر خاک همچون ابر نیسانیستی

ابر نیسان خود چه باشد نزد بحر فضل او

قاف تا قاف از میش خود موج طوفانیستی

آفتاب و ماه را خود کی بدی زهره شعاع

گر نه در رشک خدا سیماش پنهانیستی

گر جمالش ماجرا کردی میان یوسفان

یوسف مصری ابد پابند و زندانیستی

گر نه از لطفش بپرهیزیدمی من گفتمی

کز بهشت لطف او فردوس ریحانیستی

نفس سگ دندان برآوردی گزیدی پای جان

ساقیا گر نه می سرتیز دندانیستی

جام همچون شمع را بر آتش می برفروز

پس بسوز این عقل را گر بیت احزانیستی

درکش آن معشوقه بدمست را در بزم ما

کو ز مکر و عشوه‌ها گوییی که دستانیستی

پس ز جام شمس تبریزی بده یک جرعه‌ای

بعد از آن مر عاشقان را وقت حیرانیستی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا