غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۹۵

اینک آن انجم روشن که فلک چاکرشان

اینک آن پردگیانی که خرد چادرشان

همچو اندیشه به هر سینه بود مسکنشان

همچو خورشید به هر خانه فتد لشکرشان

نظر اولشان زنده کند عالم را

در نظر هیچ نگنجد نظر دیگرشان

ای بسا شب که من از آتششان همچو سپند

بوده‌ام نعره زنان رقص کنان بر درشان

گر تو بو می نبری بوی کن اجزای مرا

بو گرفته‌ست دل و جان من از عنبرشان

ور تو بس خشک دماغی به تو بو می نرسد

سر بنه تا برسد بر تو دماغ ترشان

خود چه باشد تر و خشک حیوانی و نبات

مه نبات و حیوان و مه زمین مادرشان

همه عالم به یکی قطره دریا غرقند

چه قدر خورد تواند مگس از شکرشان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا