غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۶۱۳

به خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزم

وگر از من طلبی جان نستیزم نستیزم

قدحی دارم بر کف به خدا تا تو نیایی

هله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزم

سحرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهت

به خدا بی‌رخ و زلفت نه بخسبم نه بخیزم

ز جلال تو جلیلم ز دلال تو دلیلم

که من از نسل خلیلم که در این آتش تیزم

بده آن آب ز کوزه که نه عشقی است دوروزه

چو نماز است و چو روزه غم تو واجب و ملزم

به خدا شاخ درختی که ندارد ز تو بختی

اگرش آب دهد یم شود او کنده هیزم

بپر ای دل سوی بالا به پر و قوت مولا

که در آن صدر معلا چو تویی نیست ملازم

همگان وقت بلاها بستایند خدا را

تو شب و روز مهیا چو فلک جازم و حازم

صفت مفخر تبریز نگویم به تمامت

چه کنم رشک نخواهد که من آن غالیه بیزم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا