غزلیات حافظحافظ

غزل ۲۶۰- ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز

ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز

عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز

فرخنده باد طلعت خوبت که در ازل

ببریده‌اند بر قد سروت قبای ناز

آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست

چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز

پروانه را ز شمع بود سوز دل ولی

بی شمع عارض تو دلم را بود گداز

صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود دوش

بشکست عهد چون در میخانه دید باز

از طعنه رقیب نگردد عیار من

چون زر اگر برند مرا در دهان گاز

دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت

از شوق آن حریم ندارد سر حجاز

هر دم به خون دیده چه حاجت وضو چو نیست

بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز

چون باده باز بر سر خم رفت کف زنان

حافظ که دوش از لب ساقی شنید راز

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. معانی لغات غزل (260)
    سرو ناز: سرو شيرازي ، گونهيي سرو كاملاً مخلوطي وزيبا وبلند.
    اي سرو ناز حسن: اي كه در حسن چون سر ونازي
    كه خوش مي روي به ناز :كه با دل ربايي مي خرامي
    فرخنده باد: خجسته باد
    طلعت: چهره.
    ناز:با عشوه و اَدا .
    عنبر: عبير ، مومي خوشبو كه در كوهستان هند و چين بوسيله زنبور عسل درست شده و سيل آن را به دريا مي برد و چون از دريا گرفته مي شود . آن را سرگين ستور بحري نام نهاده اند.
    عود: چوبي خوشبو .
    عارض: چهره .
    طعنه: زخم نيزه ملامت و سرزنش .
    گاز: انبرك آهني كه با آن ورق طلا و نقره را مي چينند ، گاز انبر فلزي.
    دهان گاز: دهان قيچي آهني .
    طواف: گرد چيزي گشتن .
    كعبه كو:( اضافه تشبيهي ) كوي و آستان به كعبه تشبيه شده .
    وقوف: آگاها ، ايستادن ،ر حاضر بودن به وقت وقوف در عرفات ، از مناسك حج .
    ندارد سر حجاز: در اينجا به معنايي مكه و به معناي سَر رفتن به مكه را ندارد .
    چه حاصل:چه ثمر ونتيجه ، چه احتياجي .
    جواز: اذن ، اجازه ودر اصطلاح شرعي مباح و روا بودن .
    كف زنان:1- د حال كف برآوردن 2- دست زنان شادي كنان .
    از لب ساغر شنيد راز :از لب ساغر نكته نغزي شنيد .
    معانی ابیات غزل غزل(260)
    (1) اي دلبري كه در حسن و زيبايي هم به سرو ناز مي ماني .و هم با ناز وكرشمه راه مي روي ، (و ) عاشقان پيوسته او قات به ناز تو نياز دارند .
    (2) چهره با عشوه و نازت مبار كباد كه گويي از زور ازل ، قباي ناز را بر رقامت سرو مانند تو بريده اند .
    (3) به كسي كه در آرزوي بوي خوش زلف تو، دل نگران است بگو كه به مانند عود بر آتش سوزان بسوزد و بسازد.
    (4) دل پروانه از وجود پرتو شمع ، سوزان ودل من بدون شمع چهره تو در سوز و گداز است .
    (5) آن صوفي كه در نبودن تو اجباراً از مي دست كشيده بود ، شب پيش تادر ميكده ها را دوباره گشوده يافت ، توبه خود را شكست.
    (6) هر چند مرا مانند طلا در دهانه گاز انبر، زير فشار خورد كنند ، سرزنش و شماتت مدعي از ازرش و عيارئ شخصيت من چيزي نمي كاهد .
    (7) اين دل من كه از گردش ، به دور قبله آستان تو آگاهي و قوف پيدا كرد ، از اشتياق زيارت اين حرم ، ديگر قصد رفتن به مكه را ندارد.
    (8) چه نتيجه يي دارد كه با اشك خون آلود پيوسته وضو ساخته و تطهير كنم، در حالي كه بي وجود محراب ابروي تو ، اجازه نماز خواندن را ندارم .
    (9) همانطور كه باده در حال كف كردن به سَر خُم نزديك مي شود ، حافظ هم شب پيش با شنيدن نكته نغزي از دهان ساغر، كف زنان و شاد كنان بر سر خم رفت.

    شرح ابیات غزل (260)
    وزن غزل : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
    بحر غزل :مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور
    *
    خواجو کرمانی : چون کوتهست دستم از آن گیسوی دراز زین پس من وخیالش و شبهای دیر باز
    *
    همانطور که از معانی ظاهری وباطنی این غزل مشهود است شاعر در زمان استقرار مجدد شاه شجاع و پس از چندی آن را سروده است .
    شاعر در دوبیت نخست به تعریف او پرداخته و از اینکه با قدرت دوباره بر امور تسلط یافته به او تبریک می گوید و بلافاصله در بیت سوم و چهارم به بازگو کردن حال خود، در آن زمان پرداخته و می گوید به اشخاصی مثل من که در آرزوی ملاقات تو ایام مهجوری را سپری کرده اند باید گفت که بایستی مانند عود بر آتش بسوزند و بسازندو این اشارتی است به اینکه شاه شجاع در بازگشت به سلطنت آنطور که حافظ انتظار داشته بر شیوه گذشته به دوستان قدیم اعتنای چندانی ندارد و از آن عیش ونوشهای دوره قبل خبری نیست ضمناً در بیت پنجم اشارتی به بهبود نسبی اوضاع داشته و از باز شدن مجدد میخانه ها و حالت مسامحه یی که جديداً حكفرما شده اشارتي دارد .
    شاعر در بيت 6 و7 از استقامت ويكرنگي و وفاداري خود به او سخن گفته و در بيت ماقبل آخر حرف دل خود را زده ودر حالت گلايه مي گويد : وقتي كه من توفيق ملاقات و حضور تورا نداشتم چه لزومي دارد كه اينوطر با خون جگري و حالت ترديد در مدح تو سخن بگويم؟ مفاد اين بيت براي شناسايي روحيه حافظ كليد مناسبي است شاعري كه در كارهايش شخصيِت خود را فراموش نمي كند. و رنگ مذلت به خود نمي گيرد. ودوستي وهمكاريش اگر يك طرفه باشد به اعتراش بر مي خيزد. ودر عين نيازمندي ارزش و اعتبار خود را از هر چيز ديگر بر تر مي شمارد. شاعر در بيت مقطع ، مضمون بيت پنجم را تكرار ودر عين حال كه به طور غير مستقيم از باز شدن مجدد و تسهيلات نسبي كار ميخانه ها اظهاررضايت مي كند بر عقيده قبلي وهميشگي خود پاي ثبات مي فشارد و مي خواهد به شاه شجاع بار ديگر بگويد كه ما ( برهمانيم كه بوديم وهمان خواهيم بود ).
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا