آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار
خوش میکند حکایت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار
در گردشند بر حسب اختیار دوست
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
ماییم و آستانه عشق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نیم شرمسار دوست
معانی لغات غزل (۶۰)
پیک : قاصد، شاطر، نامهبر پیاده.
ناموز: نامهبر، نامهآور، مشهور، ارجمند.
دیار: جمعدار، خانهها، کنایه از شهر و سرزمین.
حرز: دعای رفع چشم زخم و حافظ از بلایا، که بر بازو یا گردن میبندند، تعویذ، حمایل.
حرزجان: حافظ و نگهدارنده جان.
خط: دست نوشته، موهای تازه رسته برچهر نوجوانان.
خی مشکبار: نوشتهیی که با مرکب سیاه ممزوج به مشک نوشته شده و بوی خوش از آن به مشام میرسد، موهای مشکین عذار.
جلال و جمال: شکوه و زیبایی.
عز وقار: ارجمندی و متانت.
نقد قلب: پول تقلبی.
نثار: فدا، پیشکش.
برحسب: مطابق.
کار و بار: کار، و کلمة بار مترادف و دنباله مصطلح است.
فتنه: آشوب.
چراغ چشم: (اضافه تشبیهی) چشم به چراغ تشبیه شده.
کحل الجواهر: سرمه و داروی تقویت قوه باصره که از سورمه و سائیده مروارید درست میشده.
سرنیاز: (اضافه تشبیهی) نیاز به سر تشبیه شده.- روی نیاز
معانی ابیات غزل (۶۰)
(۱) آن نامهرسان گرامی که از سرزمین دوست رسید با خود دعایی به خط مشکبار دوست، برای حفظ جان من آورد.
(۲) (این نامه) چه نیکو از شکوه و زیبایی یار خبر میدهد و چه خوب و عالی از عزت و وقار و متانت او حکایت میکند.
(۳) به عنوان مژدگانی دل خود را به قاصد دادم و از اینکه این سکه تقلبی را پیشکش (قاصد) دوست کردم شرمندهام.
(۴) سپاس خدای را که ازمدد بخت موافق و همانطوری که آرزو میکردم کارهای دوست به خوبی پیشرفت دارد.
(۵) سپهر گردنده و ماه دور زننده را از خود اختیاری نیست و گردش آنها در دست اراده دوست قرار دارد.
(۶) اگر باد و توفان فتنه وآشوب، دنیا و آخرت را در هم ریزد، ما همچنان با چراغ دیده بر سر راه دوست، چشم انتظار اوییم.
(۷) ای نسیم سحری آن خاک خوشبختی را که در رهگذر و زیر پای دوست قرار دارد برای تقویت بینایی به چشمان من برسان.
(۸) ما سر نیاز با چشم باز بر آستانه دوست داریم تا چه کسی در کنار او درخواب ناز آرمیده باشد.
(۹) اگر دشمن به قصد آزار حافظ بدگویی او را میکند باکی نسبت سپاس خدای را که من در پیش دوست سرافکنده و شرمسار نیستم.
شرح ابیات غزل (۶۰)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات
بحر غزل: مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور
*
سعدی تا دستها کمر نکنی در میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
حافظ این غزل را به هنگامی که شاه ابواسحاق در مسافرت و او در انتظار مراجعت شاه بوده و در پاسخ نامهیی که از شاه دریافت کرده سروده و در بیت دوم تلویحاً و به صورت ایهام نام جلال را که همان نام شاه ابواسحاق است ذکر میکند.
شاعر در بیت چهارم و برحسب مفاد نامة و اصله از اینکه کارهای شاه به خوبی پیشرفت میکند اظهار مسرت مینماید و در بیت پنجم هرچند برحسب ظاهر زبان تحسین به قدرت او میگشاید در واقع ایهامی است به آیه شریفه ۵۴ سوره اعراف: والشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره… و دربیت ششم گوشه و کنایهیی به تشنج و فتنههایی که امیرمبارزالدین رقیب ابواسحاق ایجاد کرده است دارد و صراحتاً میگوید اگر این فتنهها تمام روی زمین را بگیرد باز من در اینجا در انتظار بازگشت فاتحانه شاه، چشم به راه میباشم. در بیت هفتم از روی تواضع و فروتنی خاک پای او را به چشم میکشد و در دو بیت آخر غزل با گوشه و کنایه به یادآوری خدمات و دوستیهای خود پرداخته و به شاه چنین تفهیم میکند که ما در اینجا دعاگو و چشم انتظار توایم تا دیگران! که در رکاب تواند چه کسانی بوده و بیخیال و بیپروا به سر میبرند. و اگر رقیبان! پشت سر من بدگویی میکنند از آنجایی که من خود را خادم صادق شاه میدانم شرمنده نیستم.
لازم به توضیح است که نکات یاده شده در دو بیت آخر که مشابه آن در غزلهای دیگر هم به چشم میخورد به منزله کلید روانشناسی روحیه شاعر است و حس رقابت و بیم از جلو افتادن و تقرب شاعری را میرساند که در رکاب بوده و در دل شاعر ایجاد وسوسه میکند.
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان