غزل ۴۳

در میان صومعه سالوس پر دعوی منم

خرقه‌پوش جو فروش خالی از معنی منم

بت‌پرست صورتی در خانهٔ مکر و حیل

با منات و با سواع و لات و با عزی منم

می‌زنم لاف از رجولیت ز بیشرمی ولیک

نفس خود را کرده فاجر چون زن چنگی منم

زیر این دلق کهن فرعون وقتم بیریا

می‌کنم دعوی که بر طور غمش موسی منم

رفتم اندر میکده دیدم مقیمانش ولیک

بت‌پرست اندر میان قوم استثنی منم

سعدیا از درد صافی همچو من شو همچو من

زانکه با می مستحب حضرت مولی منم

خروج از نسخه موبایل