غزل ۳۱

از صومعه رختم به خرابات برآرید

گرد از من و سجادهٔ طامات برآرید

تا خلوتیان سحر از خواب درآیند

مستان صبوحی به مناجات برآرید

آنان که ریاضت کش و سجاده نشینند

گو همچو ملک سر به سماوات برآرید

در باغ امل شاخ عبادت بنشانید

وز بحر عمل در مکافات برآرید

رو ملک دو عالم به می یکشبه بفروش

گو زهد چهل ساله به هیهات برآرید

تا گرد ریا گم شود از دامن سعدی

رختش همه در آب خرابات برآرید

خروج از نسخه موبایل