غزل ۲۶

شرف نفس به جودست و کرامت به سجود

هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود

ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش

که محالست در این مرحله امکان خلود

وی که در شدت فقری و پریشانی حال

صبر کن کاین دو سه روزی به سرآید معدود

خاک راهی که برو می‌گذری ساکن باش

که عیونست و جفونست و خدودست و قدود

این همان چشمهٔ خورشید جهان افروزست

که همی تافت بر آرامگه عاد و ثمود

خاک مصر طرب انگیز نبینی که همان

خاک مصرست ولی بر سر فرعون و جنود

دنیی آن قدر ندارد که بدو رشک برند

ای برادر که نه محسود بماند نه حسود

قیمت خود به مناهی و ملاهی مشکن

گرت ایمان درستست به روز موعود

دست حاجت که بری پیش خداوندی بر

که کریمست و رحیمست و غفورست و ودود

از ثری تا به ثریا به عبودیت او

همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود

کرمش نامتناهی، نعمش بی‌پایان

هیچ خواهنده ازین در نرود بی‌مقصود

پند سعدی که کلید در گنج سعد است

نتواند که به جای آورد الا مسعود

خروج از نسخه موبایل