رباعی شمارهٔ ۱۸۲۵

جان در ره ما بباز اگر مرد دلی

ورنی سر خویش گیر کز ما بحلی

این ملک کسی نیافت از تنگ دلی

حق می‌طلبی و مانده در آب و گلی

خروج از نسخه موبایل