رباعی شمارهٔ ۱۲۲۹

دلدار چو دید خسته و غمگینم

آمد خندان نشست بر بالینم

خارید سرم گفت که ای مسکینم

دل می‌ندهد ره که چنینت بینم

خروج از نسخه موبایل