غزل شمارهٔ ۳۱۶۴

مست و خوشی باده کجا خوردهٔ؟

این مه نو چیست که آورده‌ای؟

ساغر شاهانه گرفتی به کف

گلشکر نادره پرورده‌ای

پردهٔ ناموس کی خواهی درید؟

کفت عقل و ادب و پرده‌ای

می‌شکفد از نظرت باغ دل

ای که بهار دل افسرده‌ای

آتش در ملک سلیمان زدی

ای که تو موری بنیازرده‌ای

در سفر ای شاه سبک روح من

زیر قدم چشم و دل اسپرده‌ای

دارد خوبی و کشی بی‌شمار

روی کسی کش بک اشمرده‌ای

بنده کن هر دل آزادهٔ

زنده کن هر بدن مرده‌ای

می‌کندت لابه و دریوزه جان

جان ببر آنجا که دلم برده‌ای

جان دو صد قرن در انگشت تست

چونت بگویم؟! که توده مرده‌ای

بس کن تا مطرب و ساقی شود

آنکه می از باغ وی افشرده‌ای

خروج از نسخه موبایل