غزل شمارهٔ ۲۶۲۳

ما گوش شماییم شما تن زده تا کی

ما مست و خراباتی و بیخود شده تا کی

ما سوخته حالان و شما سیر و ملولان

آخر بنگویید که این قاعده تا کی

دل زیر و زبر گشت مها چند زنی طشت

مجلس همه شوریده بتا عربده تا کی

دی عقل درافتاد و به کف کرده عصایی

در حلقه رندان شده کاین مفسده تا کی

چون ساقی ما ریخت بر او جام شرابی

بشکست در صومعه کاین معبده تا کی

تسبیح بینداخت و ز سالوس بپرداخت

کاین نوبت شادی است غم بیهده تا کی

آن‌ها که خموشند به مستی مزه نوشند

ای در سخن بی‌مزه گرم آمده تا کی

خروج از نسخه موبایل