غزل شمارهٔ ۱۹۲۸

ای دوست عتاب را رها کن

تدبیر دوای درد ما کن

ای دوست جدا مشو تو از ما

ما را ز بلا و غم جدا کن

اندیشه چو دزد در دل افتاد

مستم کن و دزد را فنا کن

شادی ز میان غم برانگیز

در عالم بی‌وفا وفا کن

خروج از نسخه موبایل