غزل شمارهٔ ۱۰۴۱

مرا یارا چنین بی‌یار مگذار

ز من مگذر مرا مگذار مگذار

به زنهارت درآمد جان چاکر

مرا در هجر بی‌زنهار مگذار

طبیبی بلک تو عیسی وقتی

مرو ما را چنین بیمار مگذار

مرا گفتی که ما را یار غاری

چنین تنها مرا در غار مگذار

تو را اندک نماید هجر یک شب

ز من پرس اندک و بسیار مگذار

مینداز آتش اندک به سینه

که نبود آتش اندک خوار مگذار

دمم بگسست لیکن بار دیگر

ز من بشنو مرا این بار مگذار

خروج از نسخه موبایل