غزل شمارهٔ ۱۰۴۰

جفا از سر گرفتی یاد می‌دار

نکردی آن چه گفتی یاد می‌دار

نگفتی تا قیامت با تو جفتم

کنون با جور جفتی یاد می‌دار

مرا بیدار در شب‌های تاریک

رها کردی و خفتی یاد می‌دار

به گوش خصم می‌گفتی سخن‌ها

مرا دیدی نهفتی یاد می‌دار

نگفتی خار باشم پیش دشمن

چو گل با او شکفتی یاد می‌دار

گرفتم دامنت از من کشیدی

چنین کردی و رفتی یاد می‌دار

همی‌گویم عتابی من به نرمی

تو می‌گویی به زفتی یاد می‌دار

فتادی بارها دستت گرفتم

دگرباره بیفتی یاد می‌دار

خروج از نسخه موبایل