شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفتهام آن کس که گفت بهتان گفت
معانی لغات غزل ۸۸
پیرکنعان: حضرت یعقوب پیامبر، پدر حضرت یوسف.
هول: ترس.
حدیث هول قیامت: رویداد وحشتناک روز قیامت.
کنایت: کنایه، اشاره.
برید: پیک، قاصد، سفیر.
مقام رضا: سالک عارف درمسیر طریقت پس از طی مراحلی به مقام رضا میرسد یعنی با تمام وجود خدای قادر را حکیم مطلق دانسته و تسلیم خواستههای او میشود.
شکر رقیب: تسلیم و رضا به آنچه رقیب انجام میدهد.
پیردهقان: دهقان پیر، دهقان پیری که شراب میاندازد.
گره به باد مزن: کار بیفایده و بیهوده انجام مده.
ز راه مرو: از راه اعتدال خارج مشو، مغرو مشو.
زال: پدر رستم، پدر پیر کهنسال، کنایه از دنیا.
مقبل: خوشبخت، صاحب اقبال، سعادتمند.
بهتان: تهمت، نسبت به دروغ دادن به کسی.
معانی ابیات غزل ۸۸
(۱) شنیدهام پیر کنعان سخنی دلپذیر گفته و گفته است سختی دوری و فراق یار آنچنان نیست که بتوان بازگو کرد.
(۲) شرح حکایت وحشتآوری که واعظ شهر از روز قیامت میداد، گوشهیی از دشواریهای ایام هجران است.
(۳) نشانی یار سفر کرده و خبر او را از چه کسی گرفته و باز پرسم؟ چرا که اخبار قاصد باد صبا به پریشان گویی میماند و قابل اعتماد نیست.
(۴) افسوس که آن محجوب نامهربان که با دشمنان، سر دوستی دارد، دوستان خود را چه آسان ترک کرد.
(۵) از این پس من در مقام رضا و تسلیم و پذیرش رفتار، مراقب تو هستم، چرا که دلم به درد دوری تو عادت کرده و از درمان خود چشم پوشیده است.
(۶) غم کهنه را با شراب کهنه برطرف کنید. که این سخن دهقان پیر است که گفت تنها بذری که از آن گیاه خوشدلی میروید شراب کهنه است.
(۷) رشته سرنوشت خود را با باد، هرچند که مطابق میل تو بوزد گره مزن و این اندرزی است که باد برای سلیمان مثال زد و به او فهماند.
(۸) فریب فرصت و مهلتی که زمانه در اختیار تو نهاده است مخور. چه کسی به تو این دلگرمی را داده است که این روزگار حیلهگر پیر در فکر نیرنگ با تو نیست.
(۹) دم از چون وچرا مزن که بنده خوشبخت کسی است که پذیرنده گفتهها و دستورات محبوب خود است.
(۱۰) چه کسی به تو گفته است که من دست از تو برداشته و از اندیشه تو برگشتهام؟ این سخن از من نیست و هرکس گفته به من تهمت زده است.
شرح ابیات غزل ۸۸
وزن غزل: مفاعلین فعلاتن مفاعلن فعلان
بحر غزل: مجتث مثمن مخبون اصلم مسبغ
*
این غزل همانطور که درمطلع آن بالصراحه از قول پیرکنعان بازگو شده در فراق دوست یعنی شاهشجاع سروده شده است. غزل مربوط به دوره متواری بودن شاهشجاع به منظور تجدید قوا و حمله مجدد به شیراز است و در زمان تسلط شاهمحمود به شیراز گفته شده و از فحوای مضامین چنین برمیآید که حافظ امید بازگشت فاتحانه شاهشجاع را از دست داده و در بیم و امید روزگار میگذرانیده است. از آنجا که هدف از سرودن غزل، شرح فراق دوست بوده است حافظ سرگذشت یعقوب و یوسف را مدنظر داشته و سخن را از قول حضرت یعقوب شروع میکند. در بیت پنجم شاعر خود را تسلیم قضا و قدر و سرنوشت نموده وبا آوردن کلمه (شکر رقیب) حالت بیتفاوتی خود را نسبت به شاه محمود حاکم ومسلط بر شیراز اظهار میدارد. لیکن با همه این بیم و امیدها هنوز در دل خود نور امید بازگشت شاه را زنده نگه میدارد و در بیت مقطع مطلبی را عنوان میکند که تکذیب شایعهیی است که حافظ دست از پشتیبانی شاهشجاع برداشته و در اصطلاح علم بدیع با بکار گرفتن صنعت التفات میفرماید من این نگفتهام و هر کس از قول من گفته تهمت و بهتان به من زده است.
در بیت هشتم شاعر، روزگار غدار مکار را در کلمه (زال) خلاصه میکند و در قالب اندرز به شاه محمود میگوید از فرصتی که روزگار به تو داده است و موقتاً تو را بر شیراز مسلط نموده مغرور مشو و از حیله و دستان (زال) حذر کن. در اینجا شاعر یک داستان شاهنامه را در یک بیت میگنجاند به این معنا که در جنگ رستم و اسفندیار ابتدا اسفندیار بر رستم چیره شد و روزگار و سپهر به او مهلتی داد اما این مهلت دیر نپایید زیرا رستم از زال کمک خواست و او با کمک سیمرغ تیری از چوب گز ساخته و به رستم تعلیم میدهد که آن را به چشم اسفندیار بزند و همین مهلت سپهربه ضرر اسفندیار تمام شده از اثر حیله زال پیر از پای درمیآید. حافظ میخواهد به شاهمحمود بفهماند که آخر و عاقبتکارتو هم دست کمی از اسفندیار ندارد و از قضا این پیشبینی درست از آب درآمده و شاه شجاع مجدداً به شیراز و سلطنت دست مییابد.
تشبیه جهان پیر و مکار به زال را خاقانی چنین آورده است:
از خون دل طفلان سرخاب رخآمیزد
این زال سپید ابرو وین مام سیه پستان
***
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان