غزل ۴۵۱- خوش کرد یاوری فلکت روز داوری

خوش کرد یاوری فلکت روز داوری تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری
آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری
در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی تا یک دم از دلم غم دنیا به دربری
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسیست آن به کز این گریوه سبکبار بگذری
سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج درویش و امن خاطر و کنج قلندری
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
نیل مراد بر حسب فکر و همت است از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری
حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری

 

غزل ۴۵۱

خروج از نسخه موبایل