لبش میبوسم و در میکشم می | به آب زندگانی بردهام پی |
نه رازش میتوانم گفت با کس | نه کس را میتوانم دید با وی |
لبش میبوسد و خون میخورد جام | رخش میبیند و گل میکند خوی |
بده جام می و از جم مکن یاد | که میداند که جم کی بود و کی کی |
بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب | رگش بخراش تا بخروشم از وی |
گل از خلوت به باغ آورد مسند | بساط زهد همچون غنچه کن طی |
چو چشمش مست را مخمور مگذار | به یاد لعلش ای ساقی بده می |
نجوید جان از آن قالب جدایی | که باشد خون جامش در رگ و پی |
زبانت درکش ای حافظ زمانی | حدیث بی زبانان بشنو از نی |