غزل ۲۶۹- دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس

نستعلیق غزل

دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس

نسیم روضه شیراز پیک راهت بس

دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش

که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس

وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل

حریم درگه پیر مغان پناهت بس

به صدر مصطبه بنشین و ساغر می‌نوش

که این قدر ز جهان کسب مال و جاهت بس

زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن

صراحی می لعل و بتی چو ماهت بس

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد

تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس

هوای مسکن مؤلوف و عهد یار قدیم

ز ره روان سفرکرده عذرخواهت بس

به منت دگران خو مکن که در دو جهان

رضای ایزد و انعام پادشاهت بس

به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ

دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس

دلا رفيق سفر بخت نيك‌خواهت بسنسيم روضهء شيراز پيك راهت بس‌رفيق سفر-اسم فاعل به مفعول خود اضافه شده.بخت نيك خواه،اضافه‌بيانيه،نسيم روضهء شيراز و پيك راه،اضافه‌هاى لاميه است.

محصول بيت-اى دل طالع نيك خواهت رفيق سفر توست و همين بخت خوب‌برايت كافى است و براى پيكى راهت هم نسيم روضهء شيراز بس است.حاصل كلام:

به سفر مرو و در محل و مسكن خود باش.

دگر ز منزل جانان سفر مكن درويشكه سير معنوى و كنج خانقاهت بس‌ مراد از سير معنوى سير جانان است.

محصول بيت-اى درويش ديگر از منزل جانان سفر مكن زيرا سير معنوى‌و كنج خانقاه برايت كافى است.يعنى گوشهء خانقاه و سير جانان ترا بس است ولازم به سفر رفتن نيست.

هواى مسكن مالوف و عهد يار قديمز رهروان سفر كرده عذر خواهت بس‌ هواى مسكن مألوف،اضافه‌ها لاميه و بيانيه.هكذا عهد يار قديم.رهروان‌سفر كرده اضافه بيانيه و چون صفت ذوى العقول است بنا بر اين با الف و نون جمع‌ص  ٣۴١  جلد دوم‌

شده تقديرا مردان رهروان است مراد سياحان ميباشد.عذر خواه،تركيب وصفى‌محصول بيت-علاقه به مسكن مأنوس و پيمان دوست قديمى براى عذر-خواهى تو در نزد سياحان سفر كرده كافى است.يعنى اين دو مانع براى ترك سفرتو در نزد رهروان عذرى محسوب ميگردد.

بصدر مصطبه بنشين و ساغر مى نوشكه اينقدر ز جهان كسب مال و جاهت بس‌ محصول بيت-در صدر صفهء ميخانه بنشين و قدح باده بنوش،زيرا از دنيااينقدر كسب مال و منصب برايت كافى است.يعنى باده نوشيدن بمنزله كسب مال‌است و نشستن در صدر مصطبه جاه و همين كافى است.

و گر كمين بگشايد غمى ز گوشهء دلحريم درگه پير مغان پناهت بس‌ كمين-در ترصد بودن.غمى-يا حرف وحدت‌محصول بيت-اگر غمى از گوشه دل در كمينت باشد حريم درگه پير مغان‌براى پناه تو كافى است.يعنى اگر غمى بر دلت بنشيند برو به ميخانه باده بخور زيادتى مطلب كار بر خود آسان كنكه شيشهء مى لعل و بتى چون ماهت بس‌ زيادتى-يا حرف وحدت و يا تنكير.

محصول بيت-در طلب چيز زياد مباش و كار را بر خود آسان گير يعنى‌بخودت فشار وارد مكن زيرا يك شيشه شراب قرمز و يك بت چون ماه بست است‌ فلك بمردم نادان دهد زمام مرادتو اهل فضلى و دانش همين گناهت بس‌ محصول بيت-فلك به مردم نادان دهد زمام امور.يعنى هر كجا يك جاهل‌باشد فلك مساعد و كمك اوست و مطابق مرامش ميگردد.اما تو اهل فضل و دانشى‌و همين گناه بست است زيرا الجاهل مرزوق.

بيت تركى:

نيجه كجرو ديميم بن بو رسوم فلكهنعمتى كلبه و يرر دولتى دائم اشكه‌ترجمه:من چگونه فلك را با اين روش و رسوم كجرو نگويم‌كه نعمت را به سگ ميدهد و دولت را به خر بهيچ ورد دگر نيست حاجتت حافظدعاى نيم شب و درس صبحگاهت بس‌ محصول بيت-اى حافظ تو به هيچ ورد احتياج ندارى زيرا دعاى نيم شبى‌و صبحگاهى برايت بس است.يعنى اشتغال بكار ديگر بجز از كار خاص لازم نيست‌فقط مشغول گشتن باين دو چيز برايت كافى است.

بمنت دگران خو مكن كه در دو جهانرضاى ايزد و انعام پادشاهت بس‌ بمنت دگران-اضافه مصدر به مفعول خود و مفعول غير صريح فعل«مكن»و«خو»مفعول صريح فعل مذكور.كه،حرف تعليل.در دو جهان،مرهون‌مصرع ثانى.

رضاى ايزد،اضافه مصدر به مفعول يا به فاعل خود.انعام پادشاه،اضافه‌مصدر به فاعل خود.

محصول بيت-عادت به منت ديگران نداشته باش زيرا در دو دنيا رضاى‌خداوند و انعام پادشاه برايت بس است.يعنى كسب رضايت خدا با اجراى اوامرش‌و قانع گشتن باحسان و انعام پادشاه ترا بس است.مراد:براى حطام دنيا از ديگران‌منت مكش.

****

شرح سودی بر حافظ

خروج از نسخه موبایل