ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس | بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس |
منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام | پرصدای ساربانان بینی و بانگ جرس |
محمل جانان ببوس آن گه به زاری عرضه دار | کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس |
من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب | گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس |
عشرت شبگیر کن می نوش کاندر راه عشق | شب روان را آشناییهاست با میر عسس |
عشقبازی کار بازی نیست ای دل سر بباز | زان که گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس |
دل به رغبت میسپارد جان به چشم مست یار | گر چه هشیاران ندادند اختیار خود به کس |
طوطیان در شکرستان کامرانی میکنند | و از تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس |
نام حافظ گر برآید بر زبان کلک دوست | از جناب حضرت شاهم بس است این ملتمس |