غزل ۲۵۹- منم که دیده به دیدار دوست کردم باز

منم که دیده به دیدار دوست کردم باز چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز
به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق نوای بانگ غزل‌های حافظ از شیراز

 

غزل ۲۵۹

خروج از نسخه موبایل